آمدی قصه ببافی که موجه بروی
آمدی قصه ببافی که موجه بروی
در نزن رفته ام خویش.... کسی منزل نیست
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم
ترک تو کردن و آواره شدن مشکل نیست
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان
ته دریای غم کهنه من ساحل نیست
اشک میریختم آنروز که بی رحم شدی
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست
علتی در پسِ این سلسله ی باطل نیست
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنیست .
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست
آمدی قصه ببافی ... که موجه بروی
در نزن، رفته ام از خویش، کسی منزل نیست
در نزن رفته ام خویش.... کسی منزل نیست
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم
ترک تو کردن و آواره شدن مشکل نیست
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان
ته دریای غم کهنه من ساحل نیست
اشک میریختم آنروز که بی رحم شدی
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست
علتی در پسِ این سلسله ی باطل نیست
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنیست .
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست
آمدی قصه ببافی ... که موجه بروی
در نزن، رفته ام از خویش، کسی منزل نیست
۸.۹k
۰۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.