مدرسه بانگو
.بریم برا ادامه🥳
𝒑𝒂𝒓𝒕۸:کی میاد خواستگاری😉
ادامه........
داشتم سمت خونه میرفتم که ب یکی از دانش اموزا بر خوردم پسر بود
پسره:اوه ببخشید بهت خوردم تو میسا ای درسته؟
میسا:بله
پسره :خوشبختم من فئودور داستائفسکی هستم
میسا:خوشبختم شما هم میخواین ب اردو بیاین
فئودور:بله
میسا:من دیگه باید برم از آشناییت خوش حال شدم فئودور
فئودور:همچنین
و رفت ، من ب سمت در خونه رسیدم تا درو باز کردم مامانم با زوق بغلم کردم
مامانم:میسا کجا بودی مدرسه خوش گذشت ؟
میسا:اوهوم خیلی خوب بود
بعد رفتم لباسم رو عوض کردم
میسا:مامان
مامانم:بله؟
میسا:اگه ی پسر منو ببوسه چیکار میکنی؟(مامان من صددرصد با جارو میفته دنبالم😂)
مامانم:وایسا ببینم نکنه ی پسر تورو بوس کرده ؟
میسا:چیییییییییی مامان چی داری میگی خب راستش...... (توضیح دادن ماجرا)
مامانم:😧🤩عررررررررررررررررررررر حالا کی بوده شیطون؟😜(یا جد مایکی
مایکی :ب خدا جد من اینجا چیکارست؟
چویا:موز *مایکی و چویا درحال جر دادن هم)
میسا*لبو:آ....ام چ.....چویا ناکاهارا
مامانم:اع منکه اون پسرو میشناسم منو مامانش دوستای صمیمی هستیم😅😊
میسا:جدی🤩
مامانش:آره 😊حالا کی بیاد خواستگاریت😉؟
میسا:😳ما......مامان بزار مدرسه تموم شه بعد 😅
مامانش:اوکی (مامانش چقدر بروز پشمام🤯)ولی ب مامانش بگم
میسا:نه الان نه میترسم مامانش از دست چویا ناراحت شه
مامانش:نگران نباش خودم درستش میکنم😉تو برو مشقات رو انجام بده
میسا:😐مشق ندارم .......(دوباره توضیح دادن)
مامانش:آها پس که این طور حالا چند روز هستین ؟
میسا:فکر کنم ۴روز چطور؟
مامانش:تو اون وضیعت با چویا تو ی چادر میخوابین😜(یا حضرت عباس)
میسا🍅:مامان!!!!!!!!!!!!!!!!
مامانش:حیحی حالا برو بخواب ب عشقت فکر کن(کنجکاوم ب چی فکر میکنه 🤔
من منحرف نیستم خودتونین😂🙌🏻
چویا:آره تو راست میگی) یادت نره وسایل اردو چتو بر داری!!!!!!
میسا *لبو :باشه شب بخیر
مامانش:شب تو هم بخیر
(خواب)
فردا صبح.....
میسا:هام (خمیرازه) صبح بخر
مامانش:صبح بخیر 😊بیا غذا حاضره
میسا:باش
رفتم دست و صورتمو شستم و آمده شدم
رفتم صبحنمو خوردمو وسایل هامو آماده کرده و رفتم
(چند دقیقه بعد)
میسا:هوف جر خوردم تو این گرما(@~@)
چویا:میسا
*گرفتن دست میسا
چویا:کجا بودی دل تنگت بودم بیا بریم
میسا:با........باشه
موری: خیل خوب مهین تاج . آفت.شهپر .مهوش پریوش چه بد کرد غلط کرد شوهر کرد همه را در ب در کرد
کیو:بده من اون میکروفونو خب نیکولای. میسا. دازای...........
نیکولای:حاضر
میسا:حاضر
نیکولای:سلام میسا
میسا:سلام
نیکولای:من نیکولای هستم از آشناییت خوشبختم
میسا:منم از آشناییت خوشبختم
نیکولای:میخوای ی شعبده بازی ببینی
چویا:نه نیازی نیست
کویو:همه سوار شین
و همه سوار شدن
هیروتسو :اگه همه سوار شدن بریم
کیو :وایسین من الان میام
کویو:وایسا هیروتسو
کیو :خیلی ممنونم
و همه سوار شدن
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این پارت تموم شد ادامه واسه شب😉
دوستون دارم 😊❤❤❤❤
𝒑𝒂𝒓𝒕۸:کی میاد خواستگاری😉
ادامه........
داشتم سمت خونه میرفتم که ب یکی از دانش اموزا بر خوردم پسر بود
پسره:اوه ببخشید بهت خوردم تو میسا ای درسته؟
میسا:بله
پسره :خوشبختم من فئودور داستائفسکی هستم
میسا:خوشبختم شما هم میخواین ب اردو بیاین
فئودور:بله
میسا:من دیگه باید برم از آشناییت خوش حال شدم فئودور
فئودور:همچنین
و رفت ، من ب سمت در خونه رسیدم تا درو باز کردم مامانم با زوق بغلم کردم
مامانم:میسا کجا بودی مدرسه خوش گذشت ؟
میسا:اوهوم خیلی خوب بود
بعد رفتم لباسم رو عوض کردم
میسا:مامان
مامانم:بله؟
میسا:اگه ی پسر منو ببوسه چیکار میکنی؟(مامان من صددرصد با جارو میفته دنبالم😂)
مامانم:وایسا ببینم نکنه ی پسر تورو بوس کرده ؟
میسا:چیییییییییی مامان چی داری میگی خب راستش...... (توضیح دادن ماجرا)
مامانم:😧🤩عررررررررررررررررررررر حالا کی بوده شیطون؟😜(یا جد مایکی
مایکی :ب خدا جد من اینجا چیکارست؟
چویا:موز *مایکی و چویا درحال جر دادن هم)
میسا*لبو:آ....ام چ.....چویا ناکاهارا
مامانم:اع منکه اون پسرو میشناسم منو مامانش دوستای صمیمی هستیم😅😊
میسا:جدی🤩
مامانش:آره 😊حالا کی بیاد خواستگاریت😉؟
میسا:😳ما......مامان بزار مدرسه تموم شه بعد 😅
مامانش:اوکی (مامانش چقدر بروز پشمام🤯)ولی ب مامانش بگم
میسا:نه الان نه میترسم مامانش از دست چویا ناراحت شه
مامانش:نگران نباش خودم درستش میکنم😉تو برو مشقات رو انجام بده
میسا:😐مشق ندارم .......(دوباره توضیح دادن)
مامانش:آها پس که این طور حالا چند روز هستین ؟
میسا:فکر کنم ۴روز چطور؟
مامانش:تو اون وضیعت با چویا تو ی چادر میخوابین😜(یا حضرت عباس)
میسا🍅:مامان!!!!!!!!!!!!!!!!
مامانش:حیحی حالا برو بخواب ب عشقت فکر کن(کنجکاوم ب چی فکر میکنه 🤔
من منحرف نیستم خودتونین😂🙌🏻
چویا:آره تو راست میگی) یادت نره وسایل اردو چتو بر داری!!!!!!
میسا *لبو :باشه شب بخیر
مامانش:شب تو هم بخیر
(خواب)
فردا صبح.....
میسا:هام (خمیرازه) صبح بخر
مامانش:صبح بخیر 😊بیا غذا حاضره
میسا:باش
رفتم دست و صورتمو شستم و آمده شدم
رفتم صبحنمو خوردمو وسایل هامو آماده کرده و رفتم
(چند دقیقه بعد)
میسا:هوف جر خوردم تو این گرما(@~@)
چویا:میسا
*گرفتن دست میسا
چویا:کجا بودی دل تنگت بودم بیا بریم
میسا:با........باشه
موری: خیل خوب مهین تاج . آفت.شهپر .مهوش پریوش چه بد کرد غلط کرد شوهر کرد همه را در ب در کرد
کیو:بده من اون میکروفونو خب نیکولای. میسا. دازای...........
نیکولای:حاضر
میسا:حاضر
نیکولای:سلام میسا
میسا:سلام
نیکولای:من نیکولای هستم از آشناییت خوشبختم
میسا:منم از آشناییت خوشبختم
نیکولای:میخوای ی شعبده بازی ببینی
چویا:نه نیازی نیست
کویو:همه سوار شین
و همه سوار شدن
هیروتسو :اگه همه سوار شدن بریم
کیو :وایسین من الان میام
کویو:وایسا هیروتسو
کیو :خیلی ممنونم
و همه سوار شدن
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این پارت تموم شد ادامه واسه شب😉
دوستون دارم 😊❤❤❤❤
۱.۳k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.