با چشم تو مستم من

با چشم تو مستم من،
دل خون شده از رویت
می پیش لبت هیچ است،
دل آمده در ڪویت

صبح است رخت گویا،
از روشنی چشمت
شب سجده ڪند هر دم،
بر تاری آن مویت
دیدگاه ها (۱)

و تمام جهان همکه بگویند تو نیستی من شهادت می دهم که حضور دار...

چشمانِ خیس ات را میبوسم نازنین دلواپسِ آینده نباشاین "شب ها"...

دل نبستم به جهانی که همه وسوسه استاز همه ارث جهان یک"تو"برای...

ای سحرخیزتر از صبح بیفشان مویت که نسیم از دَم ِ گیسوی توجان ...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

سلطان

آتش دل استاد علی اصغر شاه زیدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط