شعر ماندن زمزمه کردی برایم، رد شدی
شعر ماندن زمزمه کردی برایم، رد شدی
در هوایت تا که دیدی مبتلایم رد شدی
قفل دل وا شد به دستت محرم رازم شدی
هرشب از رویای من، ای آشنایم رد شدی
مریمی بودم که عطرم مست مستت کرد و من..
کفر میشد گر بگویم از خدایم رد شدی
آسمانم رنگ آبیِ دو چشمت را گرفت...
بس که هرشب از خیال و از دعایم رد شدی
غرق تسبیح نگاهت مانده ام اما چه شد?
"دیشب از بی تابی حال و هوایم رد شدی"*
در هوایت آسمانم بغض صد باران گرفت
سایه ات را دیدم و از گریه هایم رد شدی
در هوایت تا که دیدی مبتلایم رد شدی
قفل دل وا شد به دستت محرم رازم شدی
هرشب از رویای من، ای آشنایم رد شدی
مریمی بودم که عطرم مست مستت کرد و من..
کفر میشد گر بگویم از خدایم رد شدی
آسمانم رنگ آبیِ دو چشمت را گرفت...
بس که هرشب از خیال و از دعایم رد شدی
غرق تسبیح نگاهت مانده ام اما چه شد?
"دیشب از بی تابی حال و هوایم رد شدی"*
در هوایت آسمانم بغض صد باران گرفت
سایه ات را دیدم و از گریه هایم رد شدی
۸۹۹
۱۱ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.