من به شدید ترین حالت ممکن

من به شدید ترین حالت ممکن
به تو می اندیشم
جای تمام نقطه چین ها
اسم تو را می گذارم
و تو را چون آیدای شعر های شاملو
دوست می دارم

اما تو نیستی
بد ترین حال عیسی بی انجیل را ببینی

نیستی و باران می بارد

نیستی و پارچه های بر فراز آمده از
پنجره ی اتاقم را بنگری
که چگونه راوی غم اند

چو اندوه کولیان رقصنده
در خیابان های شلوغ

تو نیستی تراژدی باران را لمس کنی
نیستی و دیگر
میل قدم زدن بارانم نیست

تو نیستی و ابر ها که می آیند
در دلم خاطره است و در دستم چتر

#اسماعیل_عامری
دیدگاه ها (۱)

‏خیلی عجیبه که اسم بهترین رفیق دوران بچگیم رو یادم نمیاد ،یه...

از تفأل‌ های حافظ خسته‌ام ،ای شهریار ...آمدی جانم به قربانت...

دلتنگی آدم را به خیابان میکشددلتنگم؛ و مردم نمیفهمندقدم زدن ...

شب همیشه برای یک شاعرحکم یک نقطه‌ی لب مرزهبدترین حالو داره و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط