رمان حامیم

رمان حامیم
پارت ۲۱

رمان: باشه داداش....

نیم ساعت بعد (بیمارستان)

علیرضا از اتاق دکتر اومد بیرون:

کیوان: چی شد داداش؟

علیرضا: دکتر‌گفت خطری نداره براش فقط باید یه عمل کوچیک انجام بده چون خونریزیش زیاده

کیوان: خب خداروشکر خطری نداره

کیوان: تا کی باید تو بیمارستان بمونه راستی؟

علیرضا: دو الی سه روز بستگی ب حالش داره

کیوان: آهان

از‌زبان باران: نشسته بودم رو مبل و داشتم گریه کنان از‌خدا میخاستم حال حامیم زود خوب بشه که دخترا از خاب بیدار شدن و اومدن بیرون...

جانا: باران چی شده چرا اینجا نشستی؟

عسل: کیوان و حامیم و علیرضا کجان؟

باران: یه مرتیکه عوضی اومده بود تو بالکن چاقو زد ب حامیم جریانش پیچیدس بعدا تعریف میکنم

جانا: خب الان کجان؟؟؟

باران: بیمارستان

دیانا: فرید خابیده بیدارش کنم پاشه بریم بیمارستان

باران: صبر کن اول زنگ بزنم ب علیرضا ببینم کدوم بیمارستان رفتن

علیرضا: جانم باران؟

باران: علیرضا حال حامیم چطوره؟

علیرضا: نگران نباش حالش خوبه خطر رفع شده باید ی عمل کوچیک انجام بده و یکی دوروزی بستری بشه

باران: باشه ما با فرید میایم بیمارستان

علیرضا: باشه خدافظ

باران: خدافظ

دیانا: من میرم‌فریدو بیدار‌ کنم

فرید: چخبرتونه انقد حرف می‌زنید شما

دیانا: عه اومدی داشتم میومدم بیدارت کنم

فرید: برا چی؟

دیانا: حامیم چاقو خورده پاشو بریم‌بیمارستان

فرید: چی شدههههع الان نصفه شبی؟؟؟!!!

باران: جریانش مفصله

فرید: خیل خب پاشید آماده شید

یک ربع بعد (تو ماشین)

فرید: الان حام حامیم چطوریه؟

باران: علیرضا گفت خطر رفع شده ی عمل لازم داره و یکی دوروز باید بستری بشه

فرید: خدا رحم کرد

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

چقد ازم‌راضی این؟؟ تو کامنتااا میبینمتون

خیلی نرمهههه🥺😭✨️

از این ب بعد رفتید کنسرت سوال بپرسید اینطوری جواب میده همینی...

ارههههههعع میشه😂🥲

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔 کیوتا خیلی گشادیم میاد و به زور این...

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط