9 months to you

p:4

کریس خودکار را گرفت.کلمات روی کاغذ در مقابل چشمانش تار می‌شدند. واژه‌هایی مثل "سقط جنین"، "رضایت"، "عوارض". دستش شروع به لرزش کرد. نگاهی به لینا انداخت. همسرش کنار پرستار ایستاده بود، اما نگاهش به دست کریس، به خودکاری که قرار بود حکم نهایی را برای زندگی که درونش رشد می‌کرد امضا کند، دوخته شده بود. در آن نگاه، دیگر خشم یا التماس نبود. فقط یک تسلیم عمیق و شکستی ویرانگر وجود داشت.
لینا آرام،و با صدایی که انگار از اعماق زمین برمی‌خاست، پرسید: "آخرین فرصتت برای تغییر عقیده، کریس. آیا واقعاً می‌خواهی این کار را انجام دهی؟"
صدایش چنان پر از درد بی‌کران بود که کریس برای لحظه‌ای نفسش در سینه حبس شد.تمام منطق‌ها، تمام ترس‌ها، برای یک ثانیه در هم شکستند. اما سپس تصویر زندگی‌ای که برای خود و لینا ساخته بود، تصویر سفرها، شب‌های آرام، و عشقی بدون دغدغه، مانند پرده‌ای در مقابل چشمانش ظاهر شد. او با صدایی که حتی برای خودش غریبه می‌نمود، گفت: "مطمئم ...لینا "
لینا یک لحظه بیشتر به او نگاه کرد.گویی برای آخرین بار او را می‌نگرد، نه شوهر مهربان و شوخ‌طبع استرالیایی‌اش، بلکه غریبی سرد و غیرقابل درک. سپس، به آرامی برگشت و به دنبال پرستار به طرف درهای سالن عمل روانه شد. پشتش به کریس بود، و شانه‌هایش به آرامی از شدت گریه‌ای ارام می‌لرزید.

کریس روی صندلی سقوط کرد. خودکار و فرم روی پای‌هایش افتاد. سکوت سالن انتظار، اکنون برایش بلندتر از هر صدایی بود. به دستانش نگاه کرد. همان دستانی که لینا را در شب عروسی‌شان گرفته بود، که موهایش را پشت گوشش می‌گذاشت، که برایش در روزهای بیماری سوپ درست می‌کرد. حالا همین دستان، قرار بود رضایت به پایان دادن به بخشی از وجود لینا، به رویای مادر شدنش، و حاصل عشقشان را امضا کند.
دیدگاه ها (۰)

9 months to you

9 months to you

9 months to you

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط