my attractive dady p11
صبح روز بعد از خواب بیدار شدم دیدم نیس نکنه رفته باشه سریع بلند شدم و موهامو شونه زدم صورتمو شستم و سریع رفتم پایین نه خداروشکر نرفته بود تو سالن نشسته بودن کوک هم بود لبخندی رو لبام نشست رفتم پیششون بهشون سلام کردم و رفتم نشستم بعد چند دقیقه رفتیم سر میز صبحونه بعد صبحونه کوک رفت تو اتاقش تا آماده بشه بعد چند دقیقه منم رفتم بالا در زدم و رفتم تو اتاقش
_داری میری
+اوهوم کاری داشتی
_جونکوک
+جان
_من.....من حرفای دیشبو شنیدم
+کدوم حرفا
_بعد اینکه از ترانس اومدیم بیرون و رفتیم بخوابم دوباره
یهو خشکش زد و سر جاش میخکوب شد
_خب من ...میخواستم بگم که ....بگم که منم ....دوستت دارم (همه رو با لکنت گفت)
از زبان کوک:
وقتی اون حرفا رو زد خشکم زد یعنی الان داره راس میگه واقعا دوسم داره یا فقط به خاطر حرفای دیشب من اینا رو گفت
+هییی لونا نمیخواد الکی تظاهر کنی که منو دوست داری اگه هم همچین چیزی باشه منو تو نمیتونیم با هم باشیم چون تو که شرایط منو میدونی....
_مهم نیس تو منو دوست داری خودت دیشب گفتی منم دوست دارم هر اتفاقی بیفته ما با همیم کوک این حرفا رو ول کن هر اتفاقی برای تو بیفته منم دیگه نیستم (در حال اشک ریختن)
وقتی اون حرفا رو زد تو دلم ذوق کردم و خوشحال شدم ازته دل ولی اشکاش که گونه هاشو خیس کرده بود آزارم میداد و دلم نمیخواست گریه کنه رفتم سمتش و دستامو بین صورتش قاب کردم و بوسیدمش بعد محکم بغلش کردم
از زبان لونا:
اره من دوسش ندارم ولی میتونم تظاهر کنم که دوسش دارم اصلا شاید به مرور زمان عاشقش شدم او بوسه همراهیش کردم بغلم کردو منم بغلش کردم اشکام هم به خاطر این بود که عذاب وجدان داشتم از هم جدا شدیم
+منتظرم بمون تا من برگردم
اشکامو پاک کرد و بعد دوباره لبامو بوسید و رفت منم رفتم نشستم رو تخت و شروع کردم به گریه کردن تا یه یک ساعتی همینطوری گریه میکردم بعد بلند شدم رفتم یه آب زدم به صورتم ولی بازم معلوم بود گریه کردم رفتم با چند تا لوازم آرایشی که آورده بودم آرایش کردم و رفتم پایین دیگه حتما تا الان رفتن فقط مامانم و زن عمو خونه بودن رفتم یششون
_رفتن؟؟؟
~اره رفتن تو چرا نیومدی از بابات و عموت خدافظی کنی
_ببخشید نمیدونستم رفتن میخواستم الان بیام
مامان کوک:بابا ولش کن اگه من یه دختر مث لونا داشتم کف پاهاشو هم میبوسیدم چرا اینجوری سوال جوابش میکنی
_مرسی زن عمو دوست دارم
مامان کوک:منم دوست دارم عزیزم
برام بوس فرستاد منم برای اون قلب فرستادم😂💔
~اع پس من اینجا هویجم
_نه مامان جون تو که جای خود داری
بعد رفتم پیششون و با خنده های فیک و الکی با هم حرف میزدیم ....
_داری میری
+اوهوم کاری داشتی
_جونکوک
+جان
_من.....من حرفای دیشبو شنیدم
+کدوم حرفا
_بعد اینکه از ترانس اومدیم بیرون و رفتیم بخوابم دوباره
یهو خشکش زد و سر جاش میخکوب شد
_خب من ...میخواستم بگم که ....بگم که منم ....دوستت دارم (همه رو با لکنت گفت)
از زبان کوک:
وقتی اون حرفا رو زد خشکم زد یعنی الان داره راس میگه واقعا دوسم داره یا فقط به خاطر حرفای دیشب من اینا رو گفت
+هییی لونا نمیخواد الکی تظاهر کنی که منو دوست داری اگه هم همچین چیزی باشه منو تو نمیتونیم با هم باشیم چون تو که شرایط منو میدونی....
_مهم نیس تو منو دوست داری خودت دیشب گفتی منم دوست دارم هر اتفاقی بیفته ما با همیم کوک این حرفا رو ول کن هر اتفاقی برای تو بیفته منم دیگه نیستم (در حال اشک ریختن)
وقتی اون حرفا رو زد تو دلم ذوق کردم و خوشحال شدم ازته دل ولی اشکاش که گونه هاشو خیس کرده بود آزارم میداد و دلم نمیخواست گریه کنه رفتم سمتش و دستامو بین صورتش قاب کردم و بوسیدمش بعد محکم بغلش کردم
از زبان لونا:
اره من دوسش ندارم ولی میتونم تظاهر کنم که دوسش دارم اصلا شاید به مرور زمان عاشقش شدم او بوسه همراهیش کردم بغلم کردو منم بغلش کردم اشکام هم به خاطر این بود که عذاب وجدان داشتم از هم جدا شدیم
+منتظرم بمون تا من برگردم
اشکامو پاک کرد و بعد دوباره لبامو بوسید و رفت منم رفتم نشستم رو تخت و شروع کردم به گریه کردن تا یه یک ساعتی همینطوری گریه میکردم بعد بلند شدم رفتم یه آب زدم به صورتم ولی بازم معلوم بود گریه کردم رفتم با چند تا لوازم آرایشی که آورده بودم آرایش کردم و رفتم پایین دیگه حتما تا الان رفتن فقط مامانم و زن عمو خونه بودن رفتم یششون
_رفتن؟؟؟
~اره رفتن تو چرا نیومدی از بابات و عموت خدافظی کنی
_ببخشید نمیدونستم رفتن میخواستم الان بیام
مامان کوک:بابا ولش کن اگه من یه دختر مث لونا داشتم کف پاهاشو هم میبوسیدم چرا اینجوری سوال جوابش میکنی
_مرسی زن عمو دوست دارم
مامان کوک:منم دوست دارم عزیزم
برام بوس فرستاد منم برای اون قلب فرستادم😂💔
~اع پس من اینجا هویجم
_نه مامان جون تو که جای خود داری
بعد رفتم پیششون و با خنده های فیک و الکی با هم حرف میزدیم ....
۷.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.