گلی در دست اسیر دارم
گلی در دست اسیر دارم
چشمی به انتظار دارم
میچینم گلبرگ
زیر لب میگم می آید اینبار
چشم میبیند و میگوید
هیچ
خبری نیست از این یار
میکشم گلبرگ دیگری
زیر لب آرام میگویم نمی آید اینبار
قلب می ایستد
چشم میترسد
نگاه میلرزد
اما
خبری نیست
میرسد آخرین گلبرگ
من دست به دعا
که نشود فال من اینبار اشتباه... .
«دست نوشته های ذهن یک دیوانه»
چشمی به انتظار دارم
میچینم گلبرگ
زیر لب میگم می آید اینبار
چشم میبیند و میگوید
هیچ
خبری نیست از این یار
میکشم گلبرگ دیگری
زیر لب آرام میگویم نمی آید اینبار
قلب می ایستد
چشم میترسد
نگاه میلرزد
اما
خبری نیست
میرسد آخرین گلبرگ
من دست به دعا
که نشود فال من اینبار اشتباه... .
«دست نوشته های ذهن یک دیوانه»
۱۹.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.