یه بنده خدایی یه روزی یه عکسی برام فرستاد
یه بنده خدایی یه روزی یه عکسی برام فرستاد
نیم رخ توی ماشین
من براش نوشتم
جای بوسه من روی گونه ات خالیه ....
ظاهراً سفر تموم شد
من هم زیر شن های ساعت دفن شدم
خاطره هم شاید نشدم براش
ولی
ظاهراً بعد ولی گفتن
دیگه اون باید میگفت
نیست که بگه
نمیدونم به اجبار بود یا به اختیار
ولی هر چی بود
شبیه زلزله چند ریشتری بود
اومد
زیر و رو کرد همه چیز رفت
حالا من موندم یه دنیا خرابی توی خودم
سخت ترمیم و بازسازی ولی شدنی
گرچه همیشه موندگار ... .
««دست نوشته های ذهن یک دیوانه»»
نیم رخ توی ماشین
من براش نوشتم
جای بوسه من روی گونه ات خالیه ....
ظاهراً سفر تموم شد
من هم زیر شن های ساعت دفن شدم
خاطره هم شاید نشدم براش
ولی
ظاهراً بعد ولی گفتن
دیگه اون باید میگفت
نیست که بگه
نمیدونم به اجبار بود یا به اختیار
ولی هر چی بود
شبیه زلزله چند ریشتری بود
اومد
زیر و رو کرد همه چیز رفت
حالا من موندم یه دنیا خرابی توی خودم
سخت ترمیم و بازسازی ولی شدنی
گرچه همیشه موندگار ... .
««دست نوشته های ذهن یک دیوانه»»
۱۳.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.