جمعه ها در پس دیوار دلم می گیرد

جمعه ها در پس دیوار دلم می گیرد
میروم کافه و بسیار ،،،دلم می گیرد

بعد هر قهوه ی اسپرسو که شیرین خوردم
می کشم مثل تو سیگار،،،،،،،،دلم می گیرد

ناگهان بین رفیقان که خوشم با یادت
مثل یک آدم بیمار،،،،،،،، دلم می گیرد

میزنم سمت خیابان ولی عصر غروب
یاد آن خاطره هر بار،،،،،ِدلم می گیرد

وتو گفتی که به من دل نسپار رفتنی ام
گفتمت دست نگه دار،،،،،،،دلم می گیرد

عاشقم کردی و گفتی که دل از من برکن
من از این قصه ی بودار،،،،،دلم می گیرد

چند سال است گذشته ست و هنوزم که هنوز
قـــــــدر یک کـــــــــــــافه و دیدار،،،،،،،،دلم می گیرد
دیدگاه ها (۱)

من هم شبی به خاطره تبدیل میشومخط میخورم زهستی و تعطیل میشومم...

می روم حسرت دریای مرا دفن کنیداهل دیـــروزم و فردای مرا دفـن...

تو مرا آزردی..که خودم کوچ کنم از شهرت ، تو خیالت راحت !میروم...

رفتنم را خواستی' خوش باش حالا' میرومدرد دل ها داشتم در سینه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط