اصرار خونی
اصرار خونی
ویو ا.ت
صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم یاد دیشب افتادم و بغض کردم
کوک: بیب بیدار شدی(پوزخند)
ا.ت: چرا اینکارو کردی(بغض به شدت صگی)
کوک: چرا همراهی کردی(جدی)
ا.ت: من باید برم دانشگاه
کوک: ولش
ا.ت: نه (گریه)
کوک:دلت درد میکنن
ا.ت به نشانه مثبت سر تکون داد
کوک ا.ت رو گذاشت تو وان
۲۹مین بعد از حموم اومدن
ا.ت: من آمادم
کوک:....
خسته شدم بسه دیگه🤧
کسایی که اسماتو براشون فرستادم اون آدم سابق نشدن😈🫶
ویو ا.ت
صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم یاد دیشب افتادم و بغض کردم
کوک: بیب بیدار شدی(پوزخند)
ا.ت: چرا اینکارو کردی(بغض به شدت صگی)
کوک: چرا همراهی کردی(جدی)
ا.ت: من باید برم دانشگاه
کوک: ولش
ا.ت: نه (گریه)
کوک:دلت درد میکنن
ا.ت به نشانه مثبت سر تکون داد
کوک ا.ت رو گذاشت تو وان
۲۹مین بعد از حموم اومدن
ا.ت: من آمادم
کوک:....
خسته شدم بسه دیگه🤧
کسایی که اسماتو براشون فرستادم اون آدم سابق نشدن😈🫶
۲.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.