my star
part²⁵
یورا : نزدیک بود بخوره بهت
کوک : ضربه هاتون باید محکم تر باشه
هانا : چرا زجر کشش کردی
کوک : خب اگه نمیخواین تمرین کنید بیاین بریم یه جنگ واقعی رو بهتون نشون بدم
.... باند ... موقعه ی جنگ کوک با رطبه ۷ ...
کوک : اونجا وایسین
نودا : او اومدی جئون
کوک : منتظر بودی
ویوی هانا
داشتن حرف میزنم که تیز زد تو پای کوک بعدشم تو دستش
نودا : حرفه هاتو بلدم
کوک : منم زجر نکشیدنو بلدم
شروع به مبارزه کردن با اینکه کوک صدمه دیده بود بعد از شکست دادند زجر کشش کرد
هان : امنه میتونید بیاین بیرون
هانا : ما قایم نشده بودیم
یورا : کو حالت خوبه
کوک : اره خیلی خوبم
لیتا : ولی خون زیادی از دست دادین
کوک : من هیچ درد ی ندارم
هان : خوشبختانه سوراخ نشده
کوک : سوآ جنازشو جمع کن اینم بلد نبود وقتی به یه جسمی شلیک میکنه اون جسم رو سوراخ کنه
که مامانم بهش سیلی زد
یورا : خفه شو کوک الان تو آسیب دیدی بازم به فکر تیر اندازیه بقیه ای " عربده "
لیتا : الو داداشی پاشو با دوستات بیا
کوک : خودتم همین کارا رو میکردی
یورا : من کسیو نداشتم که بخاطر وجودم تلاش کنم ولی تو من و خواهرت و دوستاتو داری
کوک : واقعا کسیو نداشتی تو دوسال تمام منو با یه تراشه گول زدی فقط با هانا در ارتباط بودی و اصلا به من خبر زنده بودتم ندادی فکر کردی خودمو بخشیدم که انقدر بی اهمیت بودم که حتی بهم نگفتی زنده ای که من همش با یه سنگ قبر خالی درود دل میکردم " عربده "
سوآ : همه میگن از اون آدم خلایی .....
ته : سلام سلام من اومدم
یورا : تو حتی دادم داشتی که با.....
کوک : آره داشتم تو خبر نداشتی که من با تمام وجود از هانا محافظت کردم ولی بعد دوسال براش مهم نبود که زندم یا مرده
نامی : خون زیادی از دست داده
هانا : من که معذرت خواهی کردم
کوک : تو میتونی یه لیوان شکسته رو به حالت عادیش برگردونی
یونگی : تاثیر گزاری بود بشین
کوک : سوآ برو میدان جنگ با رطبه ۵ رو آماده کن
ویوی کوک
راه افتادم به سمت سوآ
کوک : فکر اینکه دنبالمم بیاین از سرتون بیرون کنید
یورا : دیگه من تورو نمیشناسم برو با همون سنگ قبر دردو دل کن که حتی نمیتونی به من بگی چته
صدای نابود شدنمو شنیدم اینم از لی یورا اونم منو از خودش طرد کرد
جیمین : کوک
کوک : بهتره منو دیگه دوست خودتون ندونید من طرد شدم
هوسوک : هر جور راحتی
کوک : تمریناتونو میسپارم به اونا
یورا : ببخشید کوک ..... کوک کجا میری
کوک : پیش خانواده ای که دوساله دارمشون
سوآ : خب چته
کوک : منظورم شما هم نبودین
همه : پس کی
کوک : خب معلومه هیچ کس من طرد شدم " گوه خورد هرکس گفت "
ته : کوک وایسا
کوک : چیه
نامی : ما طردت نکردیم
یونگی : پس گوه نخور داداشم
کوک : ولی....
هوسوک : بریم شیرموزا رسید
اعضا : بریممممممم
✿✿ ♡ پایان ♡☆☆
❤️🍷
یورا : نزدیک بود بخوره بهت
کوک : ضربه هاتون باید محکم تر باشه
هانا : چرا زجر کشش کردی
کوک : خب اگه نمیخواین تمرین کنید بیاین بریم یه جنگ واقعی رو بهتون نشون بدم
.... باند ... موقعه ی جنگ کوک با رطبه ۷ ...
کوک : اونجا وایسین
نودا : او اومدی جئون
کوک : منتظر بودی
ویوی هانا
داشتن حرف میزنم که تیز زد تو پای کوک بعدشم تو دستش
نودا : حرفه هاتو بلدم
کوک : منم زجر نکشیدنو بلدم
شروع به مبارزه کردن با اینکه کوک صدمه دیده بود بعد از شکست دادند زجر کشش کرد
هان : امنه میتونید بیاین بیرون
هانا : ما قایم نشده بودیم
یورا : کو حالت خوبه
کوک : اره خیلی خوبم
لیتا : ولی خون زیادی از دست دادین
کوک : من هیچ درد ی ندارم
هان : خوشبختانه سوراخ نشده
کوک : سوآ جنازشو جمع کن اینم بلد نبود وقتی به یه جسمی شلیک میکنه اون جسم رو سوراخ کنه
که مامانم بهش سیلی زد
یورا : خفه شو کوک الان تو آسیب دیدی بازم به فکر تیر اندازیه بقیه ای " عربده "
لیتا : الو داداشی پاشو با دوستات بیا
کوک : خودتم همین کارا رو میکردی
یورا : من کسیو نداشتم که بخاطر وجودم تلاش کنم ولی تو من و خواهرت و دوستاتو داری
کوک : واقعا کسیو نداشتی تو دوسال تمام منو با یه تراشه گول زدی فقط با هانا در ارتباط بودی و اصلا به من خبر زنده بودتم ندادی فکر کردی خودمو بخشیدم که انقدر بی اهمیت بودم که حتی بهم نگفتی زنده ای که من همش با یه سنگ قبر خالی درود دل میکردم " عربده "
سوآ : همه میگن از اون آدم خلایی .....
ته : سلام سلام من اومدم
یورا : تو حتی دادم داشتی که با.....
کوک : آره داشتم تو خبر نداشتی که من با تمام وجود از هانا محافظت کردم ولی بعد دوسال براش مهم نبود که زندم یا مرده
نامی : خون زیادی از دست داده
هانا : من که معذرت خواهی کردم
کوک : تو میتونی یه لیوان شکسته رو به حالت عادیش برگردونی
یونگی : تاثیر گزاری بود بشین
کوک : سوآ برو میدان جنگ با رطبه ۵ رو آماده کن
ویوی کوک
راه افتادم به سمت سوآ
کوک : فکر اینکه دنبالمم بیاین از سرتون بیرون کنید
یورا : دیگه من تورو نمیشناسم برو با همون سنگ قبر دردو دل کن که حتی نمیتونی به من بگی چته
صدای نابود شدنمو شنیدم اینم از لی یورا اونم منو از خودش طرد کرد
جیمین : کوک
کوک : بهتره منو دیگه دوست خودتون ندونید من طرد شدم
هوسوک : هر جور راحتی
کوک : تمریناتونو میسپارم به اونا
یورا : ببخشید کوک ..... کوک کجا میری
کوک : پیش خانواده ای که دوساله دارمشون
سوآ : خب چته
کوک : منظورم شما هم نبودین
همه : پس کی
کوک : خب معلومه هیچ کس من طرد شدم " گوه خورد هرکس گفت "
ته : کوک وایسا
کوک : چیه
نامی : ما طردت نکردیم
یونگی : پس گوه نخور داداشم
کوک : ولی....
هوسوک : بریم شیرموزا رسید
اعضا : بریممممممم
✿✿ ♡ پایان ♡☆☆
❤️🍷
۵.۴k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.