جایی نوشته بود

جایی نوشته بود:
هرگز نمی‌توانست از انتهای وجودش غریبه شدن کسی را که قلبش را لمس کرده بود بپذیرد؛ به همین خاطر اغلب از آدم‌ها فاصله می‌گرفت؛ آدم‌های جدید او را به یاد زخم‌های قدیمی‌اش می‌انداختند.
دیدگاه ها (۱)

من عاشقت بودم..تو حاشا کن.. 💔

حرف زدن هم بیهوده است، حتی توضیح دادن و تشریح كردن هم، همه ی...

☆ خوشی‌های ساده: مثل پتویی که بی‌صدا روی صندلی محبوبت جا مون...

مرا ببوس که چشم از کتاب بردارممرا ببند که دست از شراب بردارم...

انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا میکنند.. .حتی از فاصله ه...

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های رو...

My angel ( part 1 ) بی وقفه اشک می ریخت و از خیابان های خالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط