پارت۹
پارت۹
ارامشی برای حس تو
...میخواستم پیاده شم که جونگ کوک دستمو گرفت و کمی کشید و گفت
+..عااا چیزه ...ا.ت میخواستم یچیزی بهت بگم(سردر گم و کمی خجالت)
- اوم بگو جونگ کوکا(تعجب و لبخند)
+(میخواستم بهش بگم چه حسی بهش دارم ولی...ولی نمیدنم چرا نگفتم)..عااا ا.ت . ..عصر خودم میام دنبالت باشه؟(دستمو گذاشتم پشت سرم و از موهام تا گردنم میکشیدم)(خجالت و لبخند)
- ...باشه اگه مشکلی نیس(لبخند کیوت)
+خب من ساعت۵ دم در هتلم(لبخند)
ـباشه ....خب دیگه فعلا بای جونگ کوکا(بلند شدم رفتم داخل هتل)
ویو جونگ کوک
وقتی رف یه راست رفتم خونه ٬لباسامو عوض کردم و با فکر به ا.ت خوابیدم....
ویو ا.ت
رفتم غذاخوردم و درسامو نوشتم و خوابیدم تا عصر سر حال پاشم برم با جونگ کوک بیرون خرید با همینجور فکرا خوابم برد.....
ویو جونگ کوک
...با صدای الام گوشی بیدار شدم یه نفس عمیق کشیدم و نشستم رو تخت و دستم گذاشتم رو قلبمو چشمامو بستم و گفتم
+ا.ت تو قلب منو چیکار کردی که انقد بدون تو بی تابی میکنه؟!(بعد بلند شدم حموم کردم لباسامو پوشیدم و عطر زدمو موهامو درست کردمو با ماشینم رفتم سمت هتلی که ا.ت توشه دقیقا۴دیقه به ساعت ۵مونده بود منتظرشم موندم)
ویو ا.ت
ساعت ۴بیدار شدم و حموم کردم و لباسامو پوشیدمو کمی ارایش کردم وعطر زدم و موهامو مدل زدم و ساعت دقیق۵ رفتم از هتل بیرون و بلههه جونگ کوک منتظرم بود با لبخندی رفتم سمتشو سوار ماشین شدم
ـسلام دوبارهههه(لبخند)
+سلام کوچولو(لبخند)(راه افتادیم و رفتیم سمت کیک فروشی و کیک برا شب سفارش دادیم و کلی فش فشه و بادکنک و خوراکی و تزیینات گرفتیم بعدم میخواستیم بریم ویلا که ا.ت گفت....)
ـجونگ کوکا من اب نبات موخوام(کیوت)
+باشه بیا بریم بخریم(دستشو گرفتمو و رفتی خریدیم و خوردیم داشتیم میرفتیم سمت جایی که ماشینمو گذاشته بودم که یکی با سرعت به ا. خورد ا.ت افتاد بغلم بعد چند دیقه گفت)
ـ ببخشید جونگ کوکا(خجالت)
+اشکال نداره ....بیا بریم(لبخند)(..و رفتیم تو ماشینو خریدارو گذاشتم پشت و اهنگ گذاشتمو رفتیم سمت ویلا و تو راه باهم حرفی نزدیم بعد۱۰ مین رسیدیم ویلا که یهو دیدم ا.ت چشماشو گرد کرد گفت....)
- خیلی خوشگله(ذوق)(خیلی قشنگ بود ...رفتیم داخل و وسایلا رو در اوردیم و زنگ زدیم به دوستامون تا ساعت ۹ اونجا باشن ساعت ۸ وربع بود و منو جونگ کوک اونجا رو تزیین کردیم یهو صدا در اومد پیک بود کیکو اورده بود ازش گرفتمو حساب کردم و رفتم گذاشتم رو میز تزیین شده بعد چند دیقه رفتم تو حیاط که دیدم کلی چراغونی شده دهنم باز مونده بود رفتم کنار باغچه نشستم که احساس کردم یکی پشتم....
+(بعد روشن کردن چراغا رفتم کنار ا.ت ....باید باهاش حرف میزدم کنارش نشستم وگفتم.......)
۸تا لایک
۸تا کامنت
لاوام از پارت بعد قراره هیجان انگیز بشه :>
ارامشی برای حس تو
...میخواستم پیاده شم که جونگ کوک دستمو گرفت و کمی کشید و گفت
+..عااا چیزه ...ا.ت میخواستم یچیزی بهت بگم(سردر گم و کمی خجالت)
- اوم بگو جونگ کوکا(تعجب و لبخند)
+(میخواستم بهش بگم چه حسی بهش دارم ولی...ولی نمیدنم چرا نگفتم)..عااا ا.ت . ..عصر خودم میام دنبالت باشه؟(دستمو گذاشتم پشت سرم و از موهام تا گردنم میکشیدم)(خجالت و لبخند)
- ...باشه اگه مشکلی نیس(لبخند کیوت)
+خب من ساعت۵ دم در هتلم(لبخند)
ـباشه ....خب دیگه فعلا بای جونگ کوکا(بلند شدم رفتم داخل هتل)
ویو جونگ کوک
وقتی رف یه راست رفتم خونه ٬لباسامو عوض کردم و با فکر به ا.ت خوابیدم....
ویو ا.ت
رفتم غذاخوردم و درسامو نوشتم و خوابیدم تا عصر سر حال پاشم برم با جونگ کوک بیرون خرید با همینجور فکرا خوابم برد.....
ویو جونگ کوک
...با صدای الام گوشی بیدار شدم یه نفس عمیق کشیدم و نشستم رو تخت و دستم گذاشتم رو قلبمو چشمامو بستم و گفتم
+ا.ت تو قلب منو چیکار کردی که انقد بدون تو بی تابی میکنه؟!(بعد بلند شدم حموم کردم لباسامو پوشیدم و عطر زدمو موهامو درست کردمو با ماشینم رفتم سمت هتلی که ا.ت توشه دقیقا۴دیقه به ساعت ۵مونده بود منتظرشم موندم)
ویو ا.ت
ساعت ۴بیدار شدم و حموم کردم و لباسامو پوشیدمو کمی ارایش کردم وعطر زدم و موهامو مدل زدم و ساعت دقیق۵ رفتم از هتل بیرون و بلههه جونگ کوک منتظرم بود با لبخندی رفتم سمتشو سوار ماشین شدم
ـسلام دوبارهههه(لبخند)
+سلام کوچولو(لبخند)(راه افتادیم و رفتیم سمت کیک فروشی و کیک برا شب سفارش دادیم و کلی فش فشه و بادکنک و خوراکی و تزیینات گرفتیم بعدم میخواستیم بریم ویلا که ا.ت گفت....)
ـجونگ کوکا من اب نبات موخوام(کیوت)
+باشه بیا بریم بخریم(دستشو گرفتمو و رفتی خریدیم و خوردیم داشتیم میرفتیم سمت جایی که ماشینمو گذاشته بودم که یکی با سرعت به ا. خورد ا.ت افتاد بغلم بعد چند دیقه گفت)
ـ ببخشید جونگ کوکا(خجالت)
+اشکال نداره ....بیا بریم(لبخند)(..و رفتیم تو ماشینو خریدارو گذاشتم پشت و اهنگ گذاشتمو رفتیم سمت ویلا و تو راه باهم حرفی نزدیم بعد۱۰ مین رسیدیم ویلا که یهو دیدم ا.ت چشماشو گرد کرد گفت....)
- خیلی خوشگله(ذوق)(خیلی قشنگ بود ...رفتیم داخل و وسایلا رو در اوردیم و زنگ زدیم به دوستامون تا ساعت ۹ اونجا باشن ساعت ۸ وربع بود و منو جونگ کوک اونجا رو تزیین کردیم یهو صدا در اومد پیک بود کیکو اورده بود ازش گرفتمو حساب کردم و رفتم گذاشتم رو میز تزیین شده بعد چند دیقه رفتم تو حیاط که دیدم کلی چراغونی شده دهنم باز مونده بود رفتم کنار باغچه نشستم که احساس کردم یکی پشتم....
+(بعد روشن کردن چراغا رفتم کنار ا.ت ....باید باهاش حرف میزدم کنارش نشستم وگفتم.......)
۸تا لایک
۸تا کامنت
لاوام از پارت بعد قراره هیجان انگیز بشه :>
۳.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.