روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید

روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید:



فردا چه می کنی؟



گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم.



همسرش گفت: بگو ان شاءا...



او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی.



از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.



ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد.



همسرش گفت: کیست؟



او جواب داد: ان شاءا... منم.
دیدگاه ها (۵۳)

سلام دوستان عزیز شرمنده نبودمفقط نپرسید کجا بودی

ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﮐﺮﻡ...

babafaram کدوم شماره پیراهن فرام هستش؟

دخترکی دو سیب در دست داشت.مادرش گفت:یکی از سیب هاتو به من می...

📚 داستان کوتاه #قدرت_عشقگویند که ...در زمان کریمخان زند مرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط