یک روز خیلی تصادفی، یک تشابه اسمی بلای جانت می شود و من ر
یک روز خیلی تصادفی، یک تشابه اسمی بلای جانت میشود و من را به خاطرت میآورد.
تصادفی، زن جدیدی که در تردیدی دوستش داشته باشی یا نه، شاخه گلی را به دستش میدهی که همیشه به من میدادی.
تصادفی، بین تیشرت های رنگارنگت تیشرت سفیدی را که باهم خریده بودیم پیدا میکنی.
تصادفی، گوشهی عکسم از لای یکی از کتاب هایت بیرون میزند.
تصادفی، عطر مرا در خیابان حراج میکنند.
تصادفی، چشمت به دفتر خاطرات میافتد.
تصادفی دلتنگ میشوی
تصادفی اشک میریزی
و میفهمی
که عشق چیزی نبود که با رفتن از بین برود...
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
پ.ن:بچه یکی از معلماس شایدم چون تشابه اسمی داش گذاشتم:)ولی دوسش میدارم🖤
تصادفی، زن جدیدی که در تردیدی دوستش داشته باشی یا نه، شاخه گلی را به دستش میدهی که همیشه به من میدادی.
تصادفی، بین تیشرت های رنگارنگت تیشرت سفیدی را که باهم خریده بودیم پیدا میکنی.
تصادفی، گوشهی عکسم از لای یکی از کتاب هایت بیرون میزند.
تصادفی، عطر مرا در خیابان حراج میکنند.
تصادفی، چشمت به دفتر خاطرات میافتد.
تصادفی دلتنگ میشوی
تصادفی اشک میریزی
و میفهمی
که عشق چیزی نبود که با رفتن از بین برود...
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
پ.ن:بچه یکی از معلماس شایدم چون تشابه اسمی داش گذاشتم:)ولی دوسش میدارم🖤
۴.۷k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲