پارت سیزدهم

{ پارت سیزدهم }
( ته با حالتی نگران میگه :
🐯 : چشید ؟! خوبی ؟! چیزیت که نشد ؟! بزار دستت و ببینم !
( کوک خیلی یهویی از گوشه ی لب ته بوسه ای میگیره و با لحنی آروم میگه :
🐰 : آروم باش چیزیم نی 🙃😌.
( ته چند دقیقه ای با تعجب به کوک نگاه می‌کنه و میگه :
🐯 : عااا..م خب..بازم باید بهش رسیدگی کنی مگر ن ردش میمونه ..
( کوک دستش و از دست ته بیرون می‌کشه و میگه :
🐰: نگران نباش ! من خوبم ، تو چی ؟ تو خبی ؟!
( ته که منظورع کوک نمی‌فهمه همینجوری با حالتی گنگ به کوک خیره میشه )
🐰 : آخه موقعی که تو اسپز خونه بودیم .. حواسم نبود و دستم محکم خورد به فکت !
🐯 : عااا ، اونو میگی .. اصن حسش نکردم..😅
🐰 : بزار ببینم ..
🐯 : چچی ..
( تا ته خواست چیزی بگه کوک سر نه و بالا میگیره تا ببینه چیزی نشده باشه .. )
( ته دست کوک و میگیره و سرش و میاره پایین )
🐰 : عاا ، چیکار می‌کنی ! بزار ببینم چیزی شده یا نه !
🐯 : چیزیم نشده ..
🐰 : ن آخه..
🐯 : خسته برو بگیر بخواب !
🐰 : ن کی گفته من خستم ؟!
🐯 : من ، بعدشم من بودم بودم سر آشپزی خوابم برده بود ؟!
🐰 : ن ، من بودم🎀
🐯 : آفرین حالا برو بگیر بخواب 🙃
🐰 : تو نمیای ؟!
🐯 : چچی ؟! من ؟!
🐰 : غیر تو کسی اینجاس ؟
🐯 : ن .. ولی مطمئنی ؟!
🐰 : اوعوم !
( ته با لحنی خوشحال و ذوق زده میگه :
🐯 : باشه !
{ پایان پارت سیزدهم }
دیدگاه ها (۲۵)

آخه عنتر کجای این گزارش کردن داش ها ؟! مادرجنده ی بی‌ناموس ....

گوه خورد با ارواح عمش حرومیه...قضیه از این قرارع که بیلی تو ...

{ پارت دوازدهم } 🦊 : صبر کن ببینم شما بدون ما غذا خوردید ؟!...

خوبی ؟ خوبم ( پرخوریِ عصبی )‏خوبم ( بیخوابی )‏خوبم ( لبای پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط