تو نبودی ولی شبیهش بودی پارت

---

«تو نبودی، ولی شبیهش بودی» – پارت 3


---

پارت ۳: «شب اول»

خونه‌ی تای ساده ولی گرم بود. دیوارهای رنگ‌پریده، یک کاناپه‌ی پاره، و بوی قدیمیِ سوپ داغ.

"میدونی... معمولاً کسی رو اینطوری نمیارم خونه‌مون. ولی تو..."
تای مکث کرد. پشتش به جونگ‌کوک بود. داشت آب جوش می‌ذاشت.
"تو یه حسی داری که نمی‌تونم توضیح بدم. مثل یه خواب آشنا."

جونگ‌کوک همون‌جا، کنار در ورودی ایستاده بود. کفش‌هاش هنوز پاش بود. قلبش توی گلویش می‌کوبید.
"این دقیقا همون جمله‌ای بود که تای، در سال ۲۰۲۴، توی استودیو گفته بود... وقتی اولین بار بهم اعتراف کرد."

"جونگ‌کوک؟"

"هوم؟"
جونگ‌کوک سعی کرد صداش نلرزه.

"تو از کجا اومدی؟ واقعاً؟"
تای برگشت. تکیه داد به کابینت. نور زرد چراغ روی صورتش افتاده بود. نرم، دلبر، ولی مشکوک.
"نه شوخی. واقعاً از کجا؟ چون حتی کفش‌هات هم مثل الان نیستن. مدل موبایلت رو من ندیدم هیچ‌جا."

جونگ‌کوک ساکت موند.
نفس کشیدن سخت شده بود.
این تای باهوش‌تر از اونی بود که فکر می‌کرد.

"تو مثل یه تکه از آینده‌ای هستی که من فراموشش کردم."
تای با صدای آهسته گفت.
"انگار یه نفر رو تو خواب دیده باشم... و حالا بیدار شدم، ولی چهره‌اش هنوز تو ذهنمه."

جونگ‌کوک با صدایی خفه گفت:
"شاید… چون یه‌روزی همو دیده بودیم. توی یه زمانی که هنوز نرسیده."

تای خندید.
"آره، شاید. اگه خواب دیده بودم، دوست داشتم اون آدم تو باشی."

و در اون لحظه، جونگ‌کوک نمی‌تونست بیشتر از این تحمل کنه.
نه واقعیت رو بگه، نه دروغ رو ادامه بده.
فقط گفت:
"می‌تونم امشب اینجا بمونم؟"

تای سرش رو به نشونه‌ی تأیید تکون داد.
"اتاق من اونجاست. ولی فقط یه تخت داریم... با نصف پتو."
خندید. چشم‌هاش برق زد.
"قول می‌دی پاهای منو نزنی موقع خواب؟"

جونگ‌کوک نتونست نخنده.
اون خنده‌ی لعنتی تای، همونی بود که همیشه تموم خستگی‌های روز رو پاک می‌کرد...


---

ساعت‌ها گذشت. خونه ساکت شد. فقط صدای نفس کشیدن آروم تای کنار گوشش بود.
جونگ‌کوک پشت به تای خوابیده بود، ولی قلبش پشت به واقعیت...

اگر همین فردا، زمان دوباره راه بیفته،
اگر فردا صبح دیگه اینجا نباشه،
آیا همین امشب کافی بود؟
برای گفتن اینکه هنوزم... عاشقشم؟


---
دیدگاه ها (۰)

---«تو نبودی، ولی شبیهش بودی» – پارت ۴---🖋️ پارت ۴: «صبحِ دو...

---«تو نبودی، ولی شبیهش بودی---🖋️ پارت ۵: «حقیقتی که نباید پ...

---«تو نبودی، ولی شبیهش بودی» – پارت ۲---🖋️ پارت ۲: «غریبه‌ی...

«تو نبودی، ولی شبیهش بودی» – پارت ۱---🖋️ پارت ۱: «تصادف»بارو...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁰ ( یک هفته بعد ) « ویو سوجین » سو...

black flower(p,308)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط