هر جا که چرخیدم

هر جا که چرخیدم
به بن بست هایی از عاطفه رسیدم.
به نبودن دستی بر سرم،
که وظیفه نباشد و ترحم نه!
هر جا که خروشیدم
موجهایم به دیوارهایی تنها خورد و برگشت
هرچند
آن سوی آنها کسی نبود که دیوار را بدرد،

هان ای مرگ،
ای هراس شیرین
ای نزدیک ترین انگشت زنانه به رگهای گردنم!
دامن سیاهت را بکش روی پاهای سردم...
دیدگاه ها (۳)

دلم در بند تنهایی بفرسودچو بلبل در قفس روز بهاران...

آرزومُرد و... جوانی رفت و... عشق ازدل گریخت......

کی ز سرم برون شود یک نفس آرزوی تو{مولانا}

زخم چوبردل رسید،دیده پرازخون چراست...چون تودرون دلی ، نقش تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط