عشق یا نفرت (پارت ۲۰)
شدو : هه هه هه بمـ.یر!
اون لحظه یکی دست آنیسا رو گرفت و آنیسا آزاد شد و شروع کرد به دویدن
آنیسا : اریگاتو آنیا
آنیا : فعلا فقط بدو
آنیسا : وایسا بزار کارشو تموم کنم
آنیسا سریع از قدرتش استفاده کرد و شدو اون لحظه نابود شد
همه بچه ها خوشحالی کردن و...
*تو مدرسه موقع ناهار
بکی : دیشب شب عجیبی بود
دامیان : آنیا واقعا سکته ام دادی
آنیا : آنیا نمیدونست قراره اینطوری شه
بکی : حالا هرچی تموم شد، بیاید بریم غذا مونو بگیریم بخوریم
آنیا دید که رو تخته ی چیز جدید اضافه شده
کروسان بادوم زمینی
آنیا : هورا، حتما اونو میـ..
و بعدش چشمم به قیمتش خورد که ۱۶ دالک بود اما آنیا برای اون غذای همیشگیش ۵ دالک اورده بود
آنیا : آنیا انتظار اینو نداشتتت، من پول اضافه تر نیوردم
آنیسا : منم همینطور..
بکی : منم. راستی دامیان کجا رف؟
آنیا : پسر دوم غیب شده
آنیسا : اینجاس
و آنیا دید که دامیان برای آنیا کروسان بادوم زمینی رو خریده
آنیا : هوراااا، اریگاتووو
آنیسا : پول برای غذای خو...؟
و میبینه که دامیان برای خودشم غذا رو خریده
آنیسا : هوم، که اینطور
و میرن میشینن که غذاشونو بخورن
آنیا : واکو واکو!
قبل اینکه شروع کنه به خوردن میخواست ی جوری از دامیان تشکر کنه ولی نمیدونست چطوری
آنیا : پسـر... دامیان، آنیا چطوری میتونه جبران کنه؟
دامیان : جبران کردن نیاز نیست
آنیا : از کی تو انقدر مهربون شدی؟
آنیسا : معلومه بعد از اردو
بکی : خیلی خوب باهم وقت گذروندینا
آنیسا : حیف شد نتونستم برادرم رو با خودم به این زمان بیارم
آنیا : داداش هم داری؟
آنیسا : اره، ی دونه.. از اون رو مخاش
بکی : حالا هرچی
دیاکو از اون پشت داشت نگاشون میکرد و میخواست برا به جمعشون اضافه بشه که آنیا فهمید
آنیا : (اصلا حال و حوصله اون پسره رو ندارم...)
آنیسا هم متوجه شد و گفت : ببخشید بچه ها الان میام باید ی کاری کنم
آنیسا رفت پیش دیاکو
دیاکو : تو دیگه از کجا پیدات شد ؟
آنیسا : ببین ی بار دیگه نزدیکمون بشی بلایی سرت میارم که نباید بیارم
دیاکو : چیکار میکنی اونوقت؟
آنیسا : همچین میزنمت که نابود بشی! ..
دیاکو : هه، دخترا همشون بی قدرتن
آنیسا : ولی اونقدر میتونن سنگ قلب باشن که راحت ی نفر رو بکشن، پرنسس تیغ رو میشناسی؟ نظرت راجبش چیه؟
و بعدش چشماش قرمز شد و ی لبخند شیطانی مانند زد و دوباره به حالت عادی برگشت
دیاکو : پرنسس تیغ فرق میکنه!
آنیسا : اونم مثل بقیه دخترا ی دختر بوده، تازه مادر و پدر هم نداشته و تو زمان جنگ بزرگ شده و کسی نبوده که بهش آموزش بده
دیاکو : این همه اطلاعات رو از کجا اوردی؟
آنیسا : فقط.. یکی از زیر دستاشم، همین، میتونم به راحتی کارتو تموم کنم
...
نتونستم تو خماری تمومش کنم 🫠
اون لحظه یکی دست آنیسا رو گرفت و آنیسا آزاد شد و شروع کرد به دویدن
آنیسا : اریگاتو آنیا
آنیا : فعلا فقط بدو
آنیسا : وایسا بزار کارشو تموم کنم
آنیسا سریع از قدرتش استفاده کرد و شدو اون لحظه نابود شد
همه بچه ها خوشحالی کردن و...
*تو مدرسه موقع ناهار
بکی : دیشب شب عجیبی بود
دامیان : آنیا واقعا سکته ام دادی
آنیا : آنیا نمیدونست قراره اینطوری شه
بکی : حالا هرچی تموم شد، بیاید بریم غذا مونو بگیریم بخوریم
آنیا دید که رو تخته ی چیز جدید اضافه شده
کروسان بادوم زمینی
آنیا : هورا، حتما اونو میـ..
و بعدش چشمم به قیمتش خورد که ۱۶ دالک بود اما آنیا برای اون غذای همیشگیش ۵ دالک اورده بود
آنیا : آنیا انتظار اینو نداشتتت، من پول اضافه تر نیوردم
آنیسا : منم همینطور..
بکی : منم. راستی دامیان کجا رف؟
آنیا : پسر دوم غیب شده
آنیسا : اینجاس
و آنیا دید که دامیان برای آنیا کروسان بادوم زمینی رو خریده
آنیا : هوراااا، اریگاتووو
آنیسا : پول برای غذای خو...؟
و میبینه که دامیان برای خودشم غذا رو خریده
آنیسا : هوم، که اینطور
و میرن میشینن که غذاشونو بخورن
آنیا : واکو واکو!
قبل اینکه شروع کنه به خوردن میخواست ی جوری از دامیان تشکر کنه ولی نمیدونست چطوری
آنیا : پسـر... دامیان، آنیا چطوری میتونه جبران کنه؟
دامیان : جبران کردن نیاز نیست
آنیا : از کی تو انقدر مهربون شدی؟
آنیسا : معلومه بعد از اردو
بکی : خیلی خوب باهم وقت گذروندینا
آنیسا : حیف شد نتونستم برادرم رو با خودم به این زمان بیارم
آنیا : داداش هم داری؟
آنیسا : اره، ی دونه.. از اون رو مخاش
بکی : حالا هرچی
دیاکو از اون پشت داشت نگاشون میکرد و میخواست برا به جمعشون اضافه بشه که آنیا فهمید
آنیا : (اصلا حال و حوصله اون پسره رو ندارم...)
آنیسا هم متوجه شد و گفت : ببخشید بچه ها الان میام باید ی کاری کنم
آنیسا رفت پیش دیاکو
دیاکو : تو دیگه از کجا پیدات شد ؟
آنیسا : ببین ی بار دیگه نزدیکمون بشی بلایی سرت میارم که نباید بیارم
دیاکو : چیکار میکنی اونوقت؟
آنیسا : همچین میزنمت که نابود بشی! ..
دیاکو : هه، دخترا همشون بی قدرتن
آنیسا : ولی اونقدر میتونن سنگ قلب باشن که راحت ی نفر رو بکشن، پرنسس تیغ رو میشناسی؟ نظرت راجبش چیه؟
و بعدش چشماش قرمز شد و ی لبخند شیطانی مانند زد و دوباره به حالت عادی برگشت
دیاکو : پرنسس تیغ فرق میکنه!
آنیسا : اونم مثل بقیه دخترا ی دختر بوده، تازه مادر و پدر هم نداشته و تو زمان جنگ بزرگ شده و کسی نبوده که بهش آموزش بده
دیاکو : این همه اطلاعات رو از کجا اوردی؟
آنیسا : فقط.. یکی از زیر دستاشم، همین، میتونم به راحتی کارتو تموم کنم
...
نتونستم تو خماری تمومش کنم 🫠
۳.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.