عزیزجون میگفت وقتی میخواید ازم خدافظی کنید

.
عزیزجون می‌گفت وقتی می‌خواید ازم خدافظی کنید
و برگردید تهران صبح بیاید، ظهر بیاید اما غروب نیاید. می‌گفت غروب همین جوریشم دل آدم بیتاب و بی‌قرار هست چه برسه به اینکه بفهمی بچه‌هات قراره فرسنگ‌ها ازت دور بشن و برن تو یه شهر و دیار دیگه. دلتنگی دم غروبتم به شب برسه و تنهایی و هزار جور فکر نگران کننده مهمون دلت بشه...
می‌گفت خدافظی وقت داره اما سلام نه. واسه سلام هر وقت که رسیدید بیاید، اول صبح، دم غروب، آخر شب اما واسه خدافظی...
عزیز جون راست می‌گفت آدما رو نباید تو لحظه‌های بی‌قراری تنها گذاشت، باید صبر کرد، با دلشون راه اومد، باید اجازه داد خودشونو واسه تحمل غم رفتن آماده کنن...
راستی دلبر، اگه رفتنی شدی قول میدی با دلم راه بیای؟! نازنین_عابدین_پور

#عاشقانه
دیدگاه ها (۱۵)

تا به دشتِ دامنت باران ببارم بیشترسر به روی شانه هایت می گذا...

عشاق به درگهت اسیرند بیابدخویی تو بر تو نگیرند بیاهرجور و جف...

‌پرتقال ها رااز هر طرف که می برمخونی اندچرا خدای بزرگکاری بر...

‌ ‌قدیمی ها رها کردن بلد نبودند...میماندند..میساختند..چینی ه...

من و ملاقات با BTSpart «۴»تو اون هوای بارونی داشتم پیاده با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط