روزهایتاریک

#روز_های_تاریک
پارت 4
ات : بایییی
روز بعد ساعت 2 ظهر
خواب الود بیدار شدم ساعتمو نگا کردم
شتتتت ساعت دوعههه
خواب موندم
بین این همه بدبختی یادم اومد ساعت 9:۳۰ باید برم تولد جونگ کوککککککککک
سریع کارامو انجام دادم قهومو خوردم اماده شدم برم برا جونگ کوک کادو بخرم راستش با اینکه اون روز بهش گفتم ایشش😂 بازم یخورده روش کراشم اما غرورم نمیزاره بهش بگممم
خب رفتم کادو رو خریدم (عکس کادو پست بعد)
ساعت 8:۴۰ دقیقه بود اماده شدم ساعت ۹:۰۰ شد (استایل ات پست بعد)
رفتم درخونه جونگ کوک لیا و تهیونگ هم بودن ( تهیونگ دوست جونگ کوکه) درو باز کرد رفتیم داخل خیلی شلوغ نبود چند تا ریسه و بادکنک و اینا زده بود فقط
زیر لبی گفتم : خوشمون اومد باو
جونگ کوک به همه لبخند زدو گفت خوش اومدین 🙂
پارت بعد شرط 5 لایک
دیدگاه ها (۰)

فالو شه بک میده :)@niayesh314

پارههخ😂

باشه ولی من همشو میخوام

اغا مبارکه ؟؟؟؟؟

عشق چیز خوبیه پارت ۷ که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و...

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط