فکر میکردم آدمها همانطور که آمده اند میروند نمیدانس

فکر می‌کردم آدم‌ها همانطور که آمده اند، می‌روند. نمی‌دانستم که نمی‌روند. می‌مانند. ردشان می‌ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند.

*رویای تبت*

فریبا وفی

#بریده_کتاب

دیدگاه ها (۱۷)

"حسین جان"فرقی نمی کند به "عراقم" و یا به "ایرانم"من با "«خی...

قلب آدم مثه اتاق بایگانیه، پر از پوشه و پرونده س.پرونده های ...

جان دگرم بخش که آن جان که تو دادیچندان ز غمت خاک به سر ریخت ...

دلم یک ترانه ی غمگینِ خارجی میخواهدبا زبانی که نمی فهمم چیست...

گاهی آدم ها بیصدا از زندگی مان میروند... نه قهر میکنند، نه خ...

دوست دختر اجاره ای

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط