ــباـــید بگـــــویـــــم آـنــقدر< ژلوفن >ــــبخور که خو
ــباـــید بگـــــویـــــم آـنــقدر< ژلوفن >ــــبخور که خوابتــ ببرد ..
مامان ها وقتی یکـــــدفعهـ در اتاق بچه هایشان را باز میکنند و یک لیوان چایی،یا یک بشقاب کیکــــ یا میوه دستشان است دو حالت بیشتر ندارد.. یا بچه شان دارد کار مهمیـــــ انجامـ میدهد یا خودشان کار مهمیـ با آنها دارند..در اتاقم باز شد و من کار مهمی انجام نمیدادمــ که مامان وارد شد.با یک بشقابـ میوه یا یکــ لیوان چایی یادم نیستــــ..فقط مامان وارد شد و گفت میخواهد یک راز به من بگوید..
رازی ک همه ی مامان ها یک روز باید به دخترانشان بگویند.نشست روبرویم و آرامـــــ شروع کرد به حرف زدن:دخترها وقتی به یک سنیـــــ برسند،ماهی یک هفته یک دردی میپیچد توی دلشان و...راز بود.من خوشحال بودم که آنقدر بزرگ شده بودم که مامان آرام توی گوشم راز بگوید.مامان از درد و خون و ضعف گفت.اما نگفت که ماهی یک هفته علاوه بر دل درد و غیره دخترها حوصله ی خودشان را ندارند.بهانه گیر میشوند.حالشان از آدم های اطرافشان بهم میخورد.ژلوفن و آبجوش و عسل خوراکشان میشود.مامان نگفت سیخ جگر و پسته کفافـــــ نمیدهد که دخترها در این مواقع یک شانه،یکـــــ< آغــــــوشـــــــ >امـــــن میخواهند تا زار زار گریه کنند.و هیچکس نباشد که بپرسد چرا گریه!! یکـ نفر باید در این مواقع باشد که شعورش بالا باشد بدون هیچ حرفی فقط گوش به فرمان باشد.باید درک کند وقتی خــــون از آدم میرود عقلـــــش کار نمیکند و فقط دلش میخواهد یک نفر احساساتش را تقویت کند...من فقط خوشحال بودم که زودتر از تمام دخترهای دبستان این راز را فهمیده امــــ ...بعد که بزرگتر شدم،وقتی رازم عملیـــ شد به خودم قول دادم اگر روزی پسردار شدم،وقتی پسرم توی اتاقش نشسته و کار مهمی نمیکند،یکــ فنجان چایی برایش ببرم و بگویم کار مهمی دارم.باید یک راز به تو بگویم : /دخترها\ در ماه یک هفته اش را خر میشوند.خر نه به معنای اینکه گوش در بیاورند.نه.فقط عقلشان تحلیـــل میرود.حوصله ی منطق ندارند.حوصله ی 2 ضبدر 2 میشود چهار ندارند.حوصله ی فلسفه بافی های ارسطویی ندارند.دلشان میخواهد به یک نفر گیر بدهند و بعد توی دل همان یک نفر گریه کنند.به پســـــرم بگویــــــم:در این مواقع با دوست دختر یا خواهر یا همسرت بحـــث نکن.فقط برایش پسته مغز نکن.فقط نپر از داروخانه ژلوفن بخر و با دردهایی که میکشد بِـــــروبـــــــِر نگاهش نکن.بغلشـــــــ کن.ژلوفن هیچ کوفتـی نیست.بغل تو میتواند معجزه کند...بعد فکر کردم اگر دختر دار شدم و دخترم مثل خودم کســــــی را نداشت که بـــــغلش کند،باید چه کند..؟؟؟؟!!!!!
مامان ها وقتی یکـــــدفعهـ در اتاق بچه هایشان را باز میکنند و یک لیوان چایی،یا یک بشقاب کیکــــ یا میوه دستشان است دو حالت بیشتر ندارد.. یا بچه شان دارد کار مهمیـــــ انجامـ میدهد یا خودشان کار مهمیـ با آنها دارند..در اتاقم باز شد و من کار مهمی انجام نمیدادمــ که مامان وارد شد.با یک بشقابـ میوه یا یکــ لیوان چایی یادم نیستــــ..فقط مامان وارد شد و گفت میخواهد یک راز به من بگوید..
رازی ک همه ی مامان ها یک روز باید به دخترانشان بگویند.نشست روبرویم و آرامـــــ شروع کرد به حرف زدن:دخترها وقتی به یک سنیـــــ برسند،ماهی یک هفته یک دردی میپیچد توی دلشان و...راز بود.من خوشحال بودم که آنقدر بزرگ شده بودم که مامان آرام توی گوشم راز بگوید.مامان از درد و خون و ضعف گفت.اما نگفت که ماهی یک هفته علاوه بر دل درد و غیره دخترها حوصله ی خودشان را ندارند.بهانه گیر میشوند.حالشان از آدم های اطرافشان بهم میخورد.ژلوفن و آبجوش و عسل خوراکشان میشود.مامان نگفت سیخ جگر و پسته کفافـــــ نمیدهد که دخترها در این مواقع یک شانه،یکـــــ< آغــــــوشـــــــ >امـــــن میخواهند تا زار زار گریه کنند.و هیچکس نباشد که بپرسد چرا گریه!! یکـ نفر باید در این مواقع باشد که شعورش بالا باشد بدون هیچ حرفی فقط گوش به فرمان باشد.باید درک کند وقتی خــــون از آدم میرود عقلـــــش کار نمیکند و فقط دلش میخواهد یک نفر احساساتش را تقویت کند...من فقط خوشحال بودم که زودتر از تمام دخترهای دبستان این راز را فهمیده امــــ ...بعد که بزرگتر شدم،وقتی رازم عملیـــ شد به خودم قول دادم اگر روزی پسردار شدم،وقتی پسرم توی اتاقش نشسته و کار مهمی نمیکند،یکــ فنجان چایی برایش ببرم و بگویم کار مهمی دارم.باید یک راز به تو بگویم : /دخترها\ در ماه یک هفته اش را خر میشوند.خر نه به معنای اینکه گوش در بیاورند.نه.فقط عقلشان تحلیـــل میرود.حوصله ی منطق ندارند.حوصله ی 2 ضبدر 2 میشود چهار ندارند.حوصله ی فلسفه بافی های ارسطویی ندارند.دلشان میخواهد به یک نفر گیر بدهند و بعد توی دل همان یک نفر گریه کنند.به پســـــرم بگویــــــم:در این مواقع با دوست دختر یا خواهر یا همسرت بحـــث نکن.فقط برایش پسته مغز نکن.فقط نپر از داروخانه ژلوفن بخر و با دردهایی که میکشد بِـــــروبـــــــِر نگاهش نکن.بغلشـــــــ کن.ژلوفن هیچ کوفتـی نیست.بغل تو میتواند معجزه کند...بعد فکر کردم اگر دختر دار شدم و دخترم مثل خودم کســــــی را نداشت که بـــــغلش کند،باید چه کند..؟؟؟؟!!!!!
۲.۰k
۰۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.