سناریو :: عشق شکارچی به شیطان ادم خوار
پارت :: ۲۰
ویو :::چویا
تا عصر گشت و گذار گردیم و اخرش چون دیگه همه خسته و گرسنه شده بودیم ، رفتیم رستوران.
نشستیم روی یه میز ۶ نفره ، بچه ها داشتن منو رو نگاه میکردن من به دازای گفتم برام یچیزی انتخاب کنه.
اکوتاگاوا : خب پس سفارشا شد همینا.
اتسوشی : اوهوم.
گارسون : انتخاب کردین ؟
دازای :
۱ - پنکیک اوکونومیاکی (اسلاید ۲)
۲ - یاکیتوری (اسلاید ۳)
۳ - تمپورا (اسلاید ۴)
۴ - اوکونومی یاکی (اسلاید ۵)
۵ - برنج کاری (اسلاید ۶)
دازای : خب همینا.
گارسون : چشم.
گارسون رفت ، اکوتا گفت : اتسوشی یاکیتوری دوست داری ؟
اتسوشی : اوهوم.
اکو : یادم میمونه.
ورلاین : ببخشید اینجا یک عدد سینگل به گور نشسته لطفا مراعات حال منم کنین.
دازای : نترس ورلاین برات یه زن پیدا میکنیم. 😁
ورلاین : تو یکی خفه شو.
دازای : من فکر میکردم دیگه دوست شدیم. 🥺
ورلاین : صد سال سیاه.
دازای : 🥺😢
ورلاین : قیافتو واسه من شبیه گربه شرک نکن.
چویا : دلت میاد به این بگی گربه شرک ؟
دستم رو بردم رو سرش نازش کردم اونم در حد گاد خودشو لوس کرد.
ورلاین : چویا نازش نکن لوس میشه.
چویا : من بخاطر لوس بودنش دوسش دارم.
دازای : 😏
ورلاین : 😒
چویا : خب بریم دستامون رو بشوریم.
رفتیم دستامون رو شستبم و دوباره نشستیم سر جامون...
غذامون رو اوردن و من که دلم رفت واسه پنکیک اوکونومیاکی سریع برشداشتم و گذاشتم جلوم..........
بعد از خوردن غذاهامون حساب کردن رفتیم خونه چون همه خسته بودن.
دراز کشیدم روی مبل و دازای اومد روی من دراز کشید گفت : دلم برای طعم لبات تنگ شده ، برای صدای ناله هات 🤤
چویا : وایسا وایسا وایسا ، چی ؟!
اومد بلندم کرد و برد تو اتاق و............
(نمینویسم با ذهن منحرف خودت 😁)
دازای از داخلم در اورد و رفتیم حموم.
تو حموم ::
چویا : دازای لعنت بهت !
دازای : اخیششششش... حالم جا اومد.
چویا : 🥲
دستش رو گذاشت زیر دلم و ماساژ داد تا دردش کمتر بشه... لعنت بهش چقدر درد میکنهههههههه.
کلاس انلاینم داره شروع میشه پس فعلا تا همینجا ، حس میکنم سناریو هام چرت شده 🥲
ویو :::چویا
تا عصر گشت و گذار گردیم و اخرش چون دیگه همه خسته و گرسنه شده بودیم ، رفتیم رستوران.
نشستیم روی یه میز ۶ نفره ، بچه ها داشتن منو رو نگاه میکردن من به دازای گفتم برام یچیزی انتخاب کنه.
اکوتاگاوا : خب پس سفارشا شد همینا.
اتسوشی : اوهوم.
گارسون : انتخاب کردین ؟
دازای :
۱ - پنکیک اوکونومیاکی (اسلاید ۲)
۲ - یاکیتوری (اسلاید ۳)
۳ - تمپورا (اسلاید ۴)
۴ - اوکونومی یاکی (اسلاید ۵)
۵ - برنج کاری (اسلاید ۶)
دازای : خب همینا.
گارسون : چشم.
گارسون رفت ، اکوتا گفت : اتسوشی یاکیتوری دوست داری ؟
اتسوشی : اوهوم.
اکو : یادم میمونه.
ورلاین : ببخشید اینجا یک عدد سینگل به گور نشسته لطفا مراعات حال منم کنین.
دازای : نترس ورلاین برات یه زن پیدا میکنیم. 😁
ورلاین : تو یکی خفه شو.
دازای : من فکر میکردم دیگه دوست شدیم. 🥺
ورلاین : صد سال سیاه.
دازای : 🥺😢
ورلاین : قیافتو واسه من شبیه گربه شرک نکن.
چویا : دلت میاد به این بگی گربه شرک ؟
دستم رو بردم رو سرش نازش کردم اونم در حد گاد خودشو لوس کرد.
ورلاین : چویا نازش نکن لوس میشه.
چویا : من بخاطر لوس بودنش دوسش دارم.
دازای : 😏
ورلاین : 😒
چویا : خب بریم دستامون رو بشوریم.
رفتیم دستامون رو شستبم و دوباره نشستیم سر جامون...
غذامون رو اوردن و من که دلم رفت واسه پنکیک اوکونومیاکی سریع برشداشتم و گذاشتم جلوم..........
بعد از خوردن غذاهامون حساب کردن رفتیم خونه چون همه خسته بودن.
دراز کشیدم روی مبل و دازای اومد روی من دراز کشید گفت : دلم برای طعم لبات تنگ شده ، برای صدای ناله هات 🤤
چویا : وایسا وایسا وایسا ، چی ؟!
اومد بلندم کرد و برد تو اتاق و............
(نمینویسم با ذهن منحرف خودت 😁)
دازای از داخلم در اورد و رفتیم حموم.
تو حموم ::
چویا : دازای لعنت بهت !
دازای : اخیششششش... حالم جا اومد.
چویا : 🥲
دستش رو گذاشت زیر دلم و ماساژ داد تا دردش کمتر بشه... لعنت بهش چقدر درد میکنهههههههه.
کلاس انلاینم داره شروع میشه پس فعلا تا همینجا ، حس میکنم سناریو هام چرت شده 🥲
- ۶۰۶
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط