برای تمام فاصله هایش
برای تمام فاصلههایش
رویایی بافت و بر تن کرد..
بزرگتر شد و رویاها بر تنش
کوچک ماندند..
بزرگتر شد و برای تمام فاصلهها
فرزندی بدنیا آورد!
هنوز میبافت..
اینبار بر عمری که گم کرده بود!
سیبی نیمخورده در دستان زنی
که لب نداشت، دهان نداشت
عاقبت، واژهها را بدست باد داد..
کلمات در آسمان چرخیدند، چرخیدند
نامت بر بلندترین شاخه درخت گیر کرد!
برگی زرد که تنهاییاش را
در درختی لخت
محکم در آغوش گرفته بود
شانههای من را
برای فرود انتخاب کرد..
#علی_عطایی
رویایی بافت و بر تن کرد..
بزرگتر شد و رویاها بر تنش
کوچک ماندند..
بزرگتر شد و برای تمام فاصلهها
فرزندی بدنیا آورد!
هنوز میبافت..
اینبار بر عمری که گم کرده بود!
سیبی نیمخورده در دستان زنی
که لب نداشت، دهان نداشت
عاقبت، واژهها را بدست باد داد..
کلمات در آسمان چرخیدند، چرخیدند
نامت بر بلندترین شاخه درخت گیر کرد!
برگی زرد که تنهاییاش را
در درختی لخت
محکم در آغوش گرفته بود
شانههای من را
برای فرود انتخاب کرد..
#علی_عطایی
۱۷۶
۲۷ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.