ازسریداستانهایمن

#ازسری‌داستانهای‌من:
نصف شب*ساعت ۲:
خب وقتشه که دیگه بخوابیم...✨
ذهنم : یادته اون روز زبونت گرف؟ ابروم بد رفتا...
سه سال پیش اون پسره که تو خیابون خوردی بهش اتفاقی رو یادته؟ چرا تا الان دوباره ندیدمش:/ ببینم شیش سال پیش تولد دوستمو تبریک گفتم؟😐
😹😐😹😐😹
دیدگاه ها (۱)

بعضی جاها ادم واقعا کم میاره!اره میگذره این شبا مشکلات بزرگت...

بنظر من رابطع ایی که طرف مقابلتو باید محدود کنی تا واسه خود...

این که می‌دونی سرانجامی نداری باهاش و دل خوش می‌کنی به بی سر...

هیچوقت بابهاروتابستُون ،حال نکردمچون بین همه فصلامنو پاییزمی...

خون آشام عزیز (76)

پارت : ۴۷

#مافیای_من #P13لینو:با حرفا ‍ایی که هان میزد قلبم درد میگرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط