ازسریداستانهایمن
#ازسریداستانهایمن:
نصف شب*ساعت ۲:
خب وقتشه که دیگه بخوابیم...✨
ذهنم : یادته اون روز زبونت گرف؟ ابروم بد رفتا...
سه سال پیش اون پسره که تو خیابون خوردی بهش اتفاقی رو یادته؟ چرا تا الان دوباره ندیدمش:/ ببینم شیش سال پیش تولد دوستمو تبریک گفتم؟😐
😹😐😹😐😹
نصف شب*ساعت ۲:
خب وقتشه که دیگه بخوابیم...✨
ذهنم : یادته اون روز زبونت گرف؟ ابروم بد رفتا...
سه سال پیش اون پسره که تو خیابون خوردی بهش اتفاقی رو یادته؟ چرا تا الان دوباره ندیدمش:/ ببینم شیش سال پیش تولد دوستمو تبریک گفتم؟😐
😹😐😹😐😹
- ۲۸.۹k
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط