این که میدونی سرانجامی نداری باهاش و دل خوش میکنی به بی

این که می‌دونی سرانجامی نداری باهاش و دل خوش می‌کنی به بی سرانجامیش...
این که معیار زیبائی میشه برات و دوستت میگه رفیق این کجاش خوشگله...
این که خودش ساکته و هرکی هرچی میگه درباره ش تو دفاع می‌کنی ازش و تهش میگی البته ربطی به من نداره...
این که مهم نیست که چی داره چی نداره و امیدواری به همه ی چیزایی که قراره با هم بسازین بعدها...
این که به همه میگی هنوز برات زوده اما تا یه عروس و داماد می‌بینی، خودتو با اون به جاشون تصور می‌کنی و دلت غنج میره...
این که تا یه بچه ی خوشگل می‌بینی به پهنای صورت لبخند می‌زنی و با خودت میگی بچه ی من و فلانیم حسابی خوشگل میشه ها...
این که تا حرف عشق و دوست داشتن میشه سکوت می‌کنی و قلبت تندتر می‌تپه به خاطر راز شیرینی که یه روزی قراره برملا بشه...
این که شبا آخرین اسمی که قبل از خواب میاد توی ذهنت و صبح به محض بیدار شدن میاد رو لبات، همونیه که سعی می‌کنی چیزی ازش نگی توو جمع...
این که آدم با خدا و معتقدیم نباشی به جایی می‌رسی که توو خلوتت به خودِ خدا بگی: تورو خدا، فقط اونو می‌خواما...
این که از همون جمله ی اول این نوشته حواست پرت یه نفر بود فقط...

به روی خودت نیار
ولی اینارو بهش میگن عشق!
دیدگاه ها (۳)

#ازسری‌داستانهای‌من:نصف شب*ساعت ۲:خب وقتشه که دیگه بخوابیم.....

بعضی جاها ادم واقعا کم میاره!اره میگذره این شبا مشکلات بزرگت...

هیچوقت بابهاروتابستُون ،حال نکردمچون بین همه فصلامنو پاییزمی...

هممون‌خریم:/من‌خرم‌تو‌خری‌اون‌خره😋😂 #جنبه‌داشته‌باشم:/

ای کسی که این پیام رو می خونی؛ نمی دونم کجایی؛ نمی دونم چکار...

ای کسی که این پیام رو می خونی؛ نمی دونم کجایی؛ نمی دونم چکار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط