𝒫𝒶𝓇𝓉 11 🌪✙
𝒫𝒶𝓇𝓉 11 🌪✙
ا/ت ویو
به گفته آجوما اسمش جیمینه
با صدای آجوما به خودم اومدم
آجوما : دخترم ا/ت... ا/ت.... ا/تتتتت
تازه به خودم اومدم
ا/ت : جونم آجوما
آجوما : چرا نشستی به یجا خیره شدی
ا/ت : تو فکر بودم
اینو ک گفتم در شکسته شد از جا پریدم این دیگه چی بود با آجوما رفتیم بیرون از سالن و نگاه کردیم چند تا مرد بودن تعدادشون خیلی زیاد بود چندتاشون رفتن طبقه بالا چند تاشونم پایین منتظر بودن ک چشمشون افتاد به ما
آجوما : اینجا چخبره شما کی هستید؟
یکی از مردا اومد جلو
مرده : به تو چه؟
آجوما : یعنی چی به تو چه عوضی
مرده : رعایت سنتو میکنم چیزی نمیگم حالا گمشو اونطرف
خیلی گیج شده بودم اینا کین؟ اینجا چیکار میکنن
آجوما : رعایت نکن ببینم چی میشه
تعجب کرده بودم آجوما چقدر شجاع بود
مرده دستشو بلند کرد ک بزنه سریع آجوما رو کشیدم عقب خودم وایسادم جاش ک اون سیلی به من خورد دست نبود ک چوب بود یه لحظه حس کردم برق از سرم پرید
مرده : اووو خوبه خوشم اومد ولی من نفهمیدم تو کی ای؟ چرا من تاحالا تورو ندیدم
آجوما منو کشید پشتش و خودش وایساد جلوم
آجوما : بهش کاری نداشته باش
مرده خیره به من حرف زد
مرده : برو کنار پیرزن
آجوما: گفتم بهش کاری نداشته باش
آجوما رو هول داد کنار
مرده : گفتم برو کنار
یه کلمه ام از زبونم بیرون نمیومد دهنم قفل شده بود اومد نزدیم تر اما من رفتم عقب ک شونه هامو گرفت و چسبید بهم
مرده : ببینم تورو از کجا اوردن؟
اینو ک گفت همه ی اون مردا ک اون طرف وایساده بودن زدن زیر خنده
با پوزخند بهم نگاه میکرد
مرده : خب مهم نیست از کجا اوردنت الان من میبرمت این مهمه
بازومو گرفت و خواست دنبال خودش بکشونه ک مقاومت کردم
ا/ت : ولم کن
مرده : عههه پس تو حرف زدنم بلد بودی گمشو بیا اعصاب منو خورد نکن
ا/ت : گفتم ولم کن
خودمم نمیدونم این همه جراتو یهو از کجا اوردم
جلوم وایساد و پوزخند زد
مرده : پس ک نمیای؟
ا/ت : نه
یه لحظه سوزش بدی تو سرم احساس کردم
موهامو گرفته بودو میکشید صدای آجوما اومد
آجوما : ولش کن( با داد )
آجوما : گفتم بهش دست نزن
سعی کردم دستشو از سرم جدا کنم اما نشد یه لحظه وایساد ولی موهامو ول نکرد
ا/ت : ولم کن مرتیکه
صدای یکی دیگه اومد
جیمین : چیکار داری میکنی
صدای همون پسره جیمین بود
حضورشو جلومون حس کردم ولی چون موهامو گرفته و سرم پایین بود نتونستم ببینمش
جیمین : مگه تو با بابام مشکل نداشتی؟ از جون ما چی میخوای( با داد )
مرده : کاری باتو و اون پیرزن ندارم فقط میخوام اینو ببرم
جیمین : نمیتونی
مرده : اونوقت چرا؟
جیمین :....چون اونم عضوی از این خونس نمیتونی ببریش
مرده : میتونم بدهی باباتو ببخشم
جیمین : اگه الان اون دستتو بر نداری همه ی گندکاریاتو به پلیس میدم اونوقت بدبخت میشی
جیمین ویو
میتونستم با یه حرف بابامو آزاد کنم ولی فقط دلم میخواست این اتفاق براش بیوفته تا دست از این کاراش برداره ولی خب درست نمیشه هنوزم همون آدمه
با این حرفم انگار رنگش پرید موهای ا/تو ول کرد
مرده : بازم میام اینجا آقای پارک
جیمین : حتما بیا
اینو گفت و رفت به ا/ت نگاه کردم انگار حالش خوب بود
جیمین : حالت خوبه؟
ا/ت : آره آره خوبم
سرمو به معنی باشه تکون دادم و رفتم سمت اتاقم داشتم میرفتم ک صداشو شنیدم
ا/ت : ممنونم
برگشتم سمتش
جیمین : بابت؟
ا/ت : دیشبو و.. الان
جیمین : کاری نکردم لازم نیست تشکر کنی
اینو گفتم و رفتم بالا تو اتاقم انقدر خسته بودم ک قابل توصیف نبود سریع لباسامو عوض کردم و خودمو رو تخت پرت کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
ا/ت ویو
به گفته آجوما اسمش جیمینه
با صدای آجوما به خودم اومدم
آجوما : دخترم ا/ت... ا/ت.... ا/تتتتت
تازه به خودم اومدم
ا/ت : جونم آجوما
آجوما : چرا نشستی به یجا خیره شدی
ا/ت : تو فکر بودم
اینو ک گفتم در شکسته شد از جا پریدم این دیگه چی بود با آجوما رفتیم بیرون از سالن و نگاه کردیم چند تا مرد بودن تعدادشون خیلی زیاد بود چندتاشون رفتن طبقه بالا چند تاشونم پایین منتظر بودن ک چشمشون افتاد به ما
آجوما : اینجا چخبره شما کی هستید؟
یکی از مردا اومد جلو
مرده : به تو چه؟
آجوما : یعنی چی به تو چه عوضی
مرده : رعایت سنتو میکنم چیزی نمیگم حالا گمشو اونطرف
خیلی گیج شده بودم اینا کین؟ اینجا چیکار میکنن
آجوما : رعایت نکن ببینم چی میشه
تعجب کرده بودم آجوما چقدر شجاع بود
مرده دستشو بلند کرد ک بزنه سریع آجوما رو کشیدم عقب خودم وایسادم جاش ک اون سیلی به من خورد دست نبود ک چوب بود یه لحظه حس کردم برق از سرم پرید
مرده : اووو خوبه خوشم اومد ولی من نفهمیدم تو کی ای؟ چرا من تاحالا تورو ندیدم
آجوما منو کشید پشتش و خودش وایساد جلوم
آجوما : بهش کاری نداشته باش
مرده خیره به من حرف زد
مرده : برو کنار پیرزن
آجوما: گفتم بهش کاری نداشته باش
آجوما رو هول داد کنار
مرده : گفتم برو کنار
یه کلمه ام از زبونم بیرون نمیومد دهنم قفل شده بود اومد نزدیم تر اما من رفتم عقب ک شونه هامو گرفت و چسبید بهم
مرده : ببینم تورو از کجا اوردن؟
اینو ک گفت همه ی اون مردا ک اون طرف وایساده بودن زدن زیر خنده
با پوزخند بهم نگاه میکرد
مرده : خب مهم نیست از کجا اوردنت الان من میبرمت این مهمه
بازومو گرفت و خواست دنبال خودش بکشونه ک مقاومت کردم
ا/ت : ولم کن
مرده : عههه پس تو حرف زدنم بلد بودی گمشو بیا اعصاب منو خورد نکن
ا/ت : گفتم ولم کن
خودمم نمیدونم این همه جراتو یهو از کجا اوردم
جلوم وایساد و پوزخند زد
مرده : پس ک نمیای؟
ا/ت : نه
یه لحظه سوزش بدی تو سرم احساس کردم
موهامو گرفته بودو میکشید صدای آجوما اومد
آجوما : ولش کن( با داد )
آجوما : گفتم بهش دست نزن
سعی کردم دستشو از سرم جدا کنم اما نشد یه لحظه وایساد ولی موهامو ول نکرد
ا/ت : ولم کن مرتیکه
صدای یکی دیگه اومد
جیمین : چیکار داری میکنی
صدای همون پسره جیمین بود
حضورشو جلومون حس کردم ولی چون موهامو گرفته و سرم پایین بود نتونستم ببینمش
جیمین : مگه تو با بابام مشکل نداشتی؟ از جون ما چی میخوای( با داد )
مرده : کاری باتو و اون پیرزن ندارم فقط میخوام اینو ببرم
جیمین : نمیتونی
مرده : اونوقت چرا؟
جیمین :....چون اونم عضوی از این خونس نمیتونی ببریش
مرده : میتونم بدهی باباتو ببخشم
جیمین : اگه الان اون دستتو بر نداری همه ی گندکاریاتو به پلیس میدم اونوقت بدبخت میشی
جیمین ویو
میتونستم با یه حرف بابامو آزاد کنم ولی فقط دلم میخواست این اتفاق براش بیوفته تا دست از این کاراش برداره ولی خب درست نمیشه هنوزم همون آدمه
با این حرفم انگار رنگش پرید موهای ا/تو ول کرد
مرده : بازم میام اینجا آقای پارک
جیمین : حتما بیا
اینو گفت و رفت به ا/ت نگاه کردم انگار حالش خوب بود
جیمین : حالت خوبه؟
ا/ت : آره آره خوبم
سرمو به معنی باشه تکون دادم و رفتم سمت اتاقم داشتم میرفتم ک صداشو شنیدم
ا/ت : ممنونم
برگشتم سمتش
جیمین : بابت؟
ا/ت : دیشبو و.. الان
جیمین : کاری نکردم لازم نیست تشکر کنی
اینو گفتم و رفتم بالا تو اتاقم انقدر خسته بودم ک قابل توصیف نبود سریع لباسامو عوض کردم و خودمو رو تخت پرت کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
۷۶.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.