part

part3
تارا-ای خدا چرا من این همه بدبختم اخه
وای قلبم داره میترکه
نمی تونستم جلو حق حق هامو بگیرم
علی-چمدونم و گذاشتم تو اتاقم صورتمو شستم
بد رفتم لابی منتطر تارا بودم نیومد
بازم منتطر بودم نیومد
دیگه حوصلم سر رفت گفتم برم پیش پانیذ
رفتم دراتاقشو زدم
باز نکرد صداش داش میومد که داش حرف میزد
پانیذ-بابا رضا چرا نمیفهمی دارم میگم این دخره تتارا براش مهمه
تارا هم زرنگه فکرنکنم بزاره کاری که میخوام و بکنم
...رضا من هیچی نمفهمم اصلا
چی میگی تو
اوکی بزار ببینم کی درمیزنه
علی-رضا دیگه کیه یعنی داره به من این خیانت میکنه یعنی چی
پانیذ-عه سلام نرفتید
علی-منتطر تارام گفتم تابیاد بیام پیشت
پانیذ-اوک بیا تو عزیزم
علی- چطوری
پانیذ-خوبم
علی-پانیذ توباتارا مشکلی داری؟
پانیذ-نه ولی خوب احساس میکنم جای منو برات داره پر میکنه
علی-جای تو
تارا رو خیلی وقته میشناسم و مثل خواهرمه
وجای توعم نمیگره ازلکی حسودیت نشه دورت بگردم
حالا جای منو کسی برات نمیگره که؟
پانیذ-دیونه شدی معلومه که نه
علی-اوک من برم تارا پیم داده میگه پایینه
پانیذ-باش عزیزم

#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
دیدگاه ها (۱)

یکی ازفنای یاسینی که تو اینستا فن پیج داره و کارش نقاشی دیجت...

مهربون ترینی یاسینی بمونی برافندوم#علی_یاسینی#کنسرت#خواننده

ولی اگه به من بود:)))))#علی_یاسینی#کنسرت

قشنگ ترین قاب موجود تو دنیا#علی_یاسینی#سپهر_ابراهیم_زاده#رفی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط