تاجچهارفصل

#تاج_چهار_فصل 👑


دانبی:خانم حالتون خوبه؟

یِنا:برو بیرون اصلا حال حرف زدن ندارم

دانبی:آخه خانم رنگتون پریده باید برید تو آب....

یِنا:خفه شو و گمشو بیرون(عربده)

دانبی:(ترسید)چشم خانم

(دانبی رفت)

یِنا:دلم میخواست گریه کنم....
من خوب قرار بود با یکی دیگه ازدواج کنم لعنتییییییی.....
انقدر فکر و خیال کردم که آخر خوابم برد....

لیا:سریع رفتم تو اتاقم باورم نمیشه پدر به یِنا گفت جنده(😐)‌اصلا از کارش خوشم نیومد....
لباسم و عوض کردم‌ و رو تخت نشستم و بال هام و باز کردم و تمیزشون کردم...
و بعد گرفتم خوابیدم....

میا:رفتم تو اتاقم و فکر و خیال کردم...
یه بسته خون برداشتم و‌ خوردم....
بعدم کتاب خوندم و خوابیدم...

جینو:رفتم تو اتاق و لباس عوض کردم و رفتم تو بالکن....
همینجوری داشتم فکر میکردم که قراره زندگی شخمیم چطوری پیش بره با ازدواج زوری؟
که بعد 1 ساعت کرم ریزی درونم فعال شد...
از اونجایی که یه اِلف هستم میتونم راحت کاری کنم که یکی ‌خواب بد ببینه....
رفتم تو اتاق پدر و دیدم خوابه سریع رفتم سمتش و نیم رخ صورتم رو روی قفسه سینه اش گذاشتم و یه آهنگ ملایم خوندم....
که دیدم داره میلرزه و التماس میکنه و عرق های درشت درشت از پیشونیش چِکه میکنه.....
بعد سریع رفتم تو اتاقم و بابت این کرم ریزیم میخندیدم و......خوابیدم.....

ویو صبح:

یِنا:با کفتگی و دردی که تو بدنم حس میکردم بلند شدم که......
وقتی به ساعت نگاه کردم انگار برق گرفتم....

یِنا:چی ساعت شیشهههههه(جیغغغغ)

لیا:یِنا هنوز خوابی؟
اوووووو بیدار شدی بلخره

یِنا:چرا زود تر بیدارم نکردی؟(جدی)

لیا:دلم نیومد

یِنا:اوففففف

لیا:خوب بیا میکاپ آرتیست اومده

یِنا:اومدم

یِنا:لباس پوشیدم و رفتم پایین....
دخترا همشون آماده شده بودن به جز من....

میکاپر:بیا عزیزم اینجا بشین

یِنا:باش

آرایشم کرد...

یِنا:من برم لباس بپوشم....

رفتم لباس پوشیدم چقدر بهم میومد ولی اصلا دوست نداشتم....
بعدم پسرا اومدن...

جیمین:سلام بانوی من

لیا:سلام(خنده)

جیمین:چقدر زیبا شدید بانو(چشمک)

لیا:(لبخند)شما از من زیبا تر شدی(چشمک)

شوگا:سلام

میا:سلام

شوگا:خوشگل شدی

میا:ممنونم شما هم همین طور(لبخند)

کوک:سلام خوشگله(چشمک)

جینو:(خنده)سلام

کوک:انقدر زیبا شدی که اگه یه لحظه ولت کنم میترسم بدزدنت(چشمک)

جینو:(خنده)شما مراقب خودت باش من ندزدمت(چشمک)

کوک:خوب دیگه بیاید بریم

جینو:با اجازه ارباب

کوک:اجازه ما دست شماست بانو

تهیونگ:سلام

یِنا:(جواب نمیده)

تهیونگ:خوبی؟

یِنا:به تو چه؟

(تهیونگ میخواد از دلش در بیاره)

تهیونگ:خوب آره دیگه اگه خوب باشی منم خوبم اگه بد باشی منم بدم....

یِنا:تو لازم نکرده خودشیرینی کنی تو خودت و پیش ما تلخ کردی شیرین کردنش سخته.....

تهیونگ:زیبا شدید بانو

یِنا:نیازی به تعریف نبود خودم میدونستم

‌تهیونگ:بیا بریم(دست شو دراز میکنه)

یِنا:دوست ندارم دستم تو دستای تو کثیف شه....

(یِنا دست تهیونگ پس میزنه و میره)

تهیونگ:(نفس عمیق میکشه)اوفففف خیلی رو مخمه.....

‌ویو رسیدن به سالن عروسی:

ادامه دارد👑

شرایط:

15 لایک

2 فالو

2 بازنشر
دیدگاه ها (۱)

#ناز_کشیدن_اسون_نیست(درخواستی)p²کوک:نهههههههتهیونگ:حرفت الان...

فالوشه فرشته ها🙂‍↕️🤍🫵✨🛐🥲@fike_bts_taekook

#تاج_چهار_فصل 👑p²رفتم پایین تو سالن مهمانی....لیا:یِنا بیا ا...

#آرزویی_رویایی 🦋🎂پارت 7ساعت 7:هیجو:دیگه بریم ددییه جون:اوکی ...

#عشق_جنایت 🔪پارت47شوگا : wow چه خانم زیبایی( روبه میا) تهیون...

#عشق_جنایت 🔪پارت49جینو/یِنا:امشب ترجیح میدیم پیش هم بخوابیم(...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط