نازکشیدناسوننیست
#ناز_کشیدن_اسون_نیست
(درخواستی)
p²
کوک:نههههههه
تهیونگ:حرفت الان تو این شرایط برام مهم نیست کوک....
تهیونگ:سریع بغلش کردم و بردمش بیمارستان....
روی برانکارد گذاشتمش و بردنش پیش دکتر متخصص...
که دکتر گفت سرما خوردگی خیلی سختی گرفته ولی میتونه سریع درمان شه.....
رفتم دارو هاش و گرفتم و رفتم سمت بخش وی ای پی....
سرم ها رو دادم که برای کوک بزنن....
تهیونگ:کوک خوبی؟
کوک:دهنت و ببند(اعصبانی)
تهیونگ:وا چرا؟
کوک:چرا من و آوردی بیمارستان من مگه بهت نگفتم من و نیار
تهیونگ:بهتر بود ولت میکردم اونجا بمیری؟
کوک:در کل...
اصلا قهرم
تهیونگ:وایییییی هالا قهر نکن دیگه(لوس)
کوک:نههههههه
تهیونگ:چی میخوای برات بگیرم ها؟
کوک:هیچی فقدر برو بیرون
تهیونگ:اوفففف باشه
کوک:تا رفت بیرون پشت سرش و نگاه کردم...
خوب میخواستم قهر باشم ببینم نازمو میکشه؟😁
تهیونگ:رفتم بیرون از بیمارستان و رفتم پاساژ و کلی خرید کردم از لباس تا خوراکی های مختلف حتی به خرس بزرگم براش گرفتم...
و بعد خریدم رفتم سمت بیمارستان و همه رو بردم تو اتاقش....
تهیونگ:کوکیییی زندگیممم عشقممممم
کوک:چیه؟(برگشت و دید که یه عالمه وسیله های خوشگل دستشه)عرررررر خیلی خوشگلا خیلی ذوقققققق کردمممم ممنونم عشقممممم
تهیونگ:الان آشتی؟
کوک:نههههههه
تهیونگ:وا(😐)
کوک:همینی که هست برو بیرون
تهیونگ:خوب باش
تهیونگ:دوباره رفتم بیرون که دکتر اومد سمتم و گفت.....
دکتر:حال کوک خوبه میتونید ببریدش...
تهیونگ:ممنونم
رفتم تو اتاقش و به کوک گفتم حاضر شه...
بعد چند دقیقه حاضر شد و رفتیم سمت ماشین و حرکت کردیم...
منم برای اینکه از دلش دربیارم بردمش ساحل....
کوک:چرا آوردیم ساحل؟
تهیونگ:آوردمت بهت بگم....
کوک:وات؟
تهیونگ:یه دقیقه نرین تو احساساتم(😐😂)
کوک:خوب بوگو(😂)
تهیونگ:میخواستم بگم...
من تو رو به اندازه ستاره ها و کهکشان ها دوست دارم و ازت معذرت میخوام واقعا درکم کن من هول کرده بودم حالت خوب نبود مجبور بودم ببرمت بیمارستان....
کوک میدونی که اگه چیزیت بشه من میمیرم(خدا نکنه🥹)
کوک:منم دوستت دارم تهیونگی(بغلش میکنه)
تهیونگ:من عاشقتم کوکی
(خوب خوب بسه دیگه صحنه احساسی کافیست😁)
تهیونگ:حرکت کردیم سمت خونه...
رسیدیم خونه و کلی خوراکی گرفته بودیم و نشستیم رو کاناپه و تلویزیون و روشن کردیم و فیلم سینمایی که خیلی دوست داشتیم نگاه کنیم و نگاه کردیم و کلی کیف کردیم....
کوک:تهیونگ بریم بخوابیم؟
تهیونگ:بریم
کوک:(خمیازه)
تهیونگ:ببند ببند الان مگس میره توشا(😆)
کوک:دیوونه(😂)
تهیونگ:کوک و بغل کردم و بردمش رو تخت و کنارش خوابیدم مثل یه بچه خرگوش خودشو گرد کرده بود و افتاده بود بغلم....
منم با نگاه کردن بهش کم کم خوابم برد....
🫶پایان🫶
(درخواستی)
p²
کوک:نههههههه
تهیونگ:حرفت الان تو این شرایط برام مهم نیست کوک....
تهیونگ:سریع بغلش کردم و بردمش بیمارستان....
روی برانکارد گذاشتمش و بردنش پیش دکتر متخصص...
که دکتر گفت سرما خوردگی خیلی سختی گرفته ولی میتونه سریع درمان شه.....
رفتم دارو هاش و گرفتم و رفتم سمت بخش وی ای پی....
سرم ها رو دادم که برای کوک بزنن....
تهیونگ:کوک خوبی؟
کوک:دهنت و ببند(اعصبانی)
تهیونگ:وا چرا؟
کوک:چرا من و آوردی بیمارستان من مگه بهت نگفتم من و نیار
تهیونگ:بهتر بود ولت میکردم اونجا بمیری؟
کوک:در کل...
اصلا قهرم
تهیونگ:وایییییی هالا قهر نکن دیگه(لوس)
کوک:نههههههه
تهیونگ:چی میخوای برات بگیرم ها؟
کوک:هیچی فقدر برو بیرون
تهیونگ:اوفففف باشه
کوک:تا رفت بیرون پشت سرش و نگاه کردم...
خوب میخواستم قهر باشم ببینم نازمو میکشه؟😁
تهیونگ:رفتم بیرون از بیمارستان و رفتم پاساژ و کلی خرید کردم از لباس تا خوراکی های مختلف حتی به خرس بزرگم براش گرفتم...
و بعد خریدم رفتم سمت بیمارستان و همه رو بردم تو اتاقش....
تهیونگ:کوکیییی زندگیممم عشقممممم
کوک:چیه؟(برگشت و دید که یه عالمه وسیله های خوشگل دستشه)عرررررر خیلی خوشگلا خیلی ذوقققققق کردمممم ممنونم عشقممممم
تهیونگ:الان آشتی؟
کوک:نههههههه
تهیونگ:وا(😐)
کوک:همینی که هست برو بیرون
تهیونگ:خوب باش
تهیونگ:دوباره رفتم بیرون که دکتر اومد سمتم و گفت.....
دکتر:حال کوک خوبه میتونید ببریدش...
تهیونگ:ممنونم
رفتم تو اتاقش و به کوک گفتم حاضر شه...
بعد چند دقیقه حاضر شد و رفتیم سمت ماشین و حرکت کردیم...
منم برای اینکه از دلش دربیارم بردمش ساحل....
کوک:چرا آوردیم ساحل؟
تهیونگ:آوردمت بهت بگم....
کوک:وات؟
تهیونگ:یه دقیقه نرین تو احساساتم(😐😂)
کوک:خوب بوگو(😂)
تهیونگ:میخواستم بگم...
من تو رو به اندازه ستاره ها و کهکشان ها دوست دارم و ازت معذرت میخوام واقعا درکم کن من هول کرده بودم حالت خوب نبود مجبور بودم ببرمت بیمارستان....
کوک میدونی که اگه چیزیت بشه من میمیرم(خدا نکنه🥹)
کوک:منم دوستت دارم تهیونگی(بغلش میکنه)
تهیونگ:من عاشقتم کوکی
(خوب خوب بسه دیگه صحنه احساسی کافیست😁)
تهیونگ:حرکت کردیم سمت خونه...
رسیدیم خونه و کلی خوراکی گرفته بودیم و نشستیم رو کاناپه و تلویزیون و روشن کردیم و فیلم سینمایی که خیلی دوست داشتیم نگاه کنیم و نگاه کردیم و کلی کیف کردیم....
کوک:تهیونگ بریم بخوابیم؟
تهیونگ:بریم
کوک:(خمیازه)
تهیونگ:ببند ببند الان مگس میره توشا(😆)
کوک:دیوونه(😂)
تهیونگ:کوک و بغل کردم و بردمش رو تخت و کنارش خوابیدم مثل یه بچه خرگوش خودشو گرد کرده بود و افتاده بود بغلم....
منم با نگاه کردن بهش کم کم خوابم برد....
🫶پایان🫶
- ۶.۱k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط