مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

به یاد آر شبی را که

- بِه یـاد آر شَبـی را که
با بُغـض و گِریـه سر کَردی و
هَر ثانیـه اِنگار جان مـی دادی و
تَصور می کـردی کِه این شـب ، تَمام نخواهـد شُد ،
اما صَبـح، با تَلنگر آفـتاب بیدار شُـدی
رسوبات سِفـید نمک را از روی صورتَـت تکاندی
نَفس عمیقـی کِشیدی
از جایَت بلنـد شُدی و ایستـادی
تا قَوی تر از روزهـایِ قبل
بَرای آرزوهایـت تلاش کُنـی
غـصه ها هَمینقـدر کوتاهَند
و سَخـتی ها همینقـدر زودگذر
تَمـام شب ها صَبـح می شوند و تَـنها
رسـوب هایِ خسـته ای می مانَد
برای تِکـاندن 🌱
دیدگاه ها (۰)

~ وَلی مَـن یِه آدَمیـو میخوام کِه وَقتـی همِه سَعـی دارن دل...

~ هیـچ چیز زیـباتَر اَز این نیسـت کِه پَس از دلمُـردگی ای دِ...

- بعضی وقـت ها خوبه کهیه رابطـه هایی رو تموم کنـیدوست چنـدین...

غذا كه تمـام مي‌شود پدر خانـواده ميگويد:دخترم به مامانـت كمك...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط