درپی

♥درپــــــــــی♥

کافه‬ دنجی هستم
ته یک کوچه بن بست فراموش شده
که در آن، یک نفر از جنس خودم
دست و دلبازانه
از خودش دست بشوید گهگاه...
و حواسش به فراموش شدنها باشد...
کافه ای با دو سه تا مشتری ثابت و معتاد به آه...
کافه ای دود زده با دو سه تا شمع نه چندان روشن...
و گرامافونی
که بخواند: گل گلدون،
 بوی موهات،
ای که بی تو خودمو...
و تو یکمرتبه ‫
احساس‬ کنی
کافه یک کشتی طوفانزده است
وسط خاطره هایی که ترا می بلعند..
دیدگاه ها (۴)

مُزَخرَف تَرین عامپاسِه زندگی : وَقتیه ک ِ [نَتونی] بِهِش بِ...

پای هر خداحافظی محکم باش ...کم کم یاد خواهی گرفتتفاوت ظریف م...

نگران نباشحال من خوب استفقط کمی بزرگتر شده امعقلم قد کشیدهشع...

وقتی نیستم برایم جای خالی بگذار کنار بوق ها و ترافیک ها کنار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط