تقدیم شما سروده ام
تقدیم شما سروده ام
ازخواب گشته بیدار، چشمان خیس وبیمار
مرحم بده گذارم بر زخم این دلِِ زار
با لطف خودبه قلبت راهی بده به نرمی
گر مرحمت نداری، با خواهش وبه اصرار
من تاسحر نخفتم مانند مرغ شب خوان
چشمم به منزل تو، تا صبح مانده بیدار
روزی رفیق عیشی، روزی نشسته با غم
ماندم عجب زِحالت حیران شدم ازاین کار
بهر زیارت خود روزی اجازه فرما
آیم به دیدن تو با هدیه های بسیار
قلبی به دوش دارم چون عاشقان خسته
مارا رسان به کویَت، یارم فقط همین بار
هر چند رَهَم ندادی برآستان عشقت
امید دارم ازخود تا صبح روز دیدار
ازخواب گشته بیدار، چشمان خیس وبیمار
مرحم بده گذارم بر زخم این دلِِ زار
با لطف خودبه قلبت راهی بده به نرمی
گر مرحمت نداری، با خواهش وبه اصرار
من تاسحر نخفتم مانند مرغ شب خوان
چشمم به منزل تو، تا صبح مانده بیدار
روزی رفیق عیشی، روزی نشسته با غم
ماندم عجب زِحالت حیران شدم ازاین کار
بهر زیارت خود روزی اجازه فرما
آیم به دیدن تو با هدیه های بسیار
قلبی به دوش دارم چون عاشقان خسته
مارا رسان به کویَت، یارم فقط همین بار
هر چند رَهَم ندادی برآستان عشقت
امید دارم ازخود تا صبح روز دیدار
۳۰۲
۱۸ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.