گاه گاهی به غزل سربزنی عیبی نیست

گاه، گـاهی به غزل سربزنی عیبی نیست
دورِ دیوارِ دلم ، پـــــر بزنی عیبی نیست

خسته ایی، مرثیــه‌ی درد تورا می خوانــد
درهمین حال،بـما، سربـزنی عیبی نیست!

کلبـهٔ عشـق ، شفاخانهٔ دردت این جاست
تار و سنتـور، درآن گــر بزنی، عیبی نیست!

خانـــهٔ دوست همین جاست، کنارِ ساقی
اب انگـــور به ساغـر، بزنی عیـبی نیست!

عمر کوتـاه تر از فصـــلِ شکفـتـن باشــد
قیدِ این فکـر، سراسر! بزنی ،عیبی نیست!

زندگــی ، بیــنِ دو تا پلـک زدن، مـی گذرد
بی خبر، پلک به دلبــر بزنی عیبی  نیست!

یادم افتاد غزل ، منتظـر شعــرِ من است
ما که رفتیم! به هر دربزنی، عیبی نیست!

#سالار_زندی
🍃❤️
دیدگاه ها (۰)

فاصله آدمها رو از هم جدا نميكنه، اما واژه ها چرا! قدرت "ارتب...

مے نوشتم عشق ,دستم بوے شبنم میگرفتآهِ حواے درون ,دامان آدم م...

تو را با طعم شبنم دوست دارمشب و باران نم ‏نم دوست دارمنگاهت ...

✨تو هم تحمل اشك مرا نخواهى داشتمخواه گريه كنم، بغض ابر سنگين...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط