فن فیک او یک پسر بودپارت ۱ kpop baekhan baeekhyun لوهان ب
فن فیک او یک پسر بودپارت ۱ #kpop #baekhan #baeekhyun #لوهان #بکهیون #بکهان #exo #نمیدونم که چی شد و کجا بودم ولی فهمیدم که بدترین کار زندگیمو کردم وقتی که عاشق اون شدم.
اون پسر بود و این خاصش میکرد نمیدونم، نمیدونم که چرا ولی شد.
واز این ناراحت نیستم و اگه دوباره به اون زمان برگردم هم باز عاشقش می شم !
شاید زمانی که به همه جواب رد میداد عاشقش شدم یا زمانی تخس بازی در می اورد !
روز ها گذشت و من بیشتر عاشقش شدم یه روز رفتم پیشش بهش گفتم:
-هی بیون بکهیون!
با یه نگاهی سوالی نگاهم کرد و لبخندی زد و گفت
-مشکلی پیش اومده شیو لوهان ؟
وقتی که اسممم صدا کرد کمی متعجب شدم چرا دروغ بگم خیلی تعجب کردم که اسممو میدونست چون ما حتی همکلاسی هم نبودیم !بعد بهش نگاه کردم وگفتم :
-اومممم من یه نمایش نامه نوشتم گفتم اگه دوست داشته باشی میتونی نقش اول نمایش نامم باشی! نقش مکملتم ته یونه، اگه قبول کنی خیلی خوشحال میشم.
کمی نگاهم کرد و گفت :
-خوشحال میشم اگه بتونم کمکی کنم پسر مو آبی، میشه نمایش،نامه رو بدی بخونم ؟
انتظار این حرفوو داشتم پس دست کردم داخل کیفم و چندتا کاغذ بهش دادم .
داشتم میرفتم که صدام کرد و برگشتم سمتش و با حالت سوالی نگاهش کردم.
لبخندی زد و گفت:
-امممم خوب من دلم میخواد که بازی کنم !
نفهمیدم چی گفت
-چی ؟
خنده ای بلند کرد و با لبخند گفت:
-نمایش نامه رو!
"چه گندی زدم" سرمو تکان دادم و رفتم .
روز ها گذشت و من در گرداب خنده هاش گیر کردم! زمانی که ته یون کنارش بود یا داشتن تمرین میکردن دلم میخواست که من جای اون بودم این یعنی عشق اینطوری بود؟
بعد از چند روز ته یون بخاطر مشکلی نیومد سر تمرین و بعد بک بهم گفت باهش تمرین کنم ولی من بهش گفتم که نیازی به این کارا نیست ولی اسرار داشت که باید تمرین کنه و تنهایی نمیتونه!
همون طوری داشت منو سمت سالن میکشید،
دستم درد گرفته بود ولی چیزی نگفتم چون خیلی کم پیش میومد که دستممو بگیره پس سکوت کردم
وقتی که رسیدیم دستمو ول کرد گفتم :
-کجا رو مشکل داری ؟
بهم نزدیک شد گفت :
-اون زمانی که پسره به دختره میگه دوسش داره
کمی سرخ شدم ، ولی بهش گفتم که شروع کنه !
بکهیون همونطور که بهم نزدیک میشد گفت:
_عشق تو بی بهانه آغاز شد... و من میدانستم که این اشتباه است، ولی باز هم دلم طاقت کنار کشیدن را نداشت... (بکهیون تو دلش)"پسر زیبای من با موهای آبی".. من متاسفم!
اروم نزدیکم شد وگفت :
-این اخرین هدیه من به توعه امید وارم که دوسش داشته باشی وهمیشه به یادش باشی!
اروم اروم نزدیکم شد و سرشو اورد جلو لباشو نزدیک لبام کرد و وایستاد نگاش کردم، نگاهم کرد ،
نگاش خیلی غمگین بود !
خنده ای کردم و رفتم عقب.
- کارت خوبه پسر نگران نباش!
وقتی داشتم میرفتم بیرون تیشرتمو گرفت .
ادامه دارد پارت ۱
اون پسر بود و این خاصش میکرد نمیدونم، نمیدونم که چرا ولی شد.
واز این ناراحت نیستم و اگه دوباره به اون زمان برگردم هم باز عاشقش می شم !
شاید زمانی که به همه جواب رد میداد عاشقش شدم یا زمانی تخس بازی در می اورد !
روز ها گذشت و من بیشتر عاشقش شدم یه روز رفتم پیشش بهش گفتم:
-هی بیون بکهیون!
با یه نگاهی سوالی نگاهم کرد و لبخندی زد و گفت
-مشکلی پیش اومده شیو لوهان ؟
وقتی که اسممم صدا کرد کمی متعجب شدم چرا دروغ بگم خیلی تعجب کردم که اسممو میدونست چون ما حتی همکلاسی هم نبودیم !بعد بهش نگاه کردم وگفتم :
-اومممم من یه نمایش نامه نوشتم گفتم اگه دوست داشته باشی میتونی نقش اول نمایش نامم باشی! نقش مکملتم ته یونه، اگه قبول کنی خیلی خوشحال میشم.
کمی نگاهم کرد و گفت :
-خوشحال میشم اگه بتونم کمکی کنم پسر مو آبی، میشه نمایش،نامه رو بدی بخونم ؟
انتظار این حرفوو داشتم پس دست کردم داخل کیفم و چندتا کاغذ بهش دادم .
داشتم میرفتم که صدام کرد و برگشتم سمتش و با حالت سوالی نگاهش کردم.
لبخندی زد و گفت:
-امممم خوب من دلم میخواد که بازی کنم !
نفهمیدم چی گفت
-چی ؟
خنده ای بلند کرد و با لبخند گفت:
-نمایش نامه رو!
"چه گندی زدم" سرمو تکان دادم و رفتم .
روز ها گذشت و من در گرداب خنده هاش گیر کردم! زمانی که ته یون کنارش بود یا داشتن تمرین میکردن دلم میخواست که من جای اون بودم این یعنی عشق اینطوری بود؟
بعد از چند روز ته یون بخاطر مشکلی نیومد سر تمرین و بعد بک بهم گفت باهش تمرین کنم ولی من بهش گفتم که نیازی به این کارا نیست ولی اسرار داشت که باید تمرین کنه و تنهایی نمیتونه!
همون طوری داشت منو سمت سالن میکشید،
دستم درد گرفته بود ولی چیزی نگفتم چون خیلی کم پیش میومد که دستممو بگیره پس سکوت کردم
وقتی که رسیدیم دستمو ول کرد گفتم :
-کجا رو مشکل داری ؟
بهم نزدیک شد گفت :
-اون زمانی که پسره به دختره میگه دوسش داره
کمی سرخ شدم ، ولی بهش گفتم که شروع کنه !
بکهیون همونطور که بهم نزدیک میشد گفت:
_عشق تو بی بهانه آغاز شد... و من میدانستم که این اشتباه است، ولی باز هم دلم طاقت کنار کشیدن را نداشت... (بکهیون تو دلش)"پسر زیبای من با موهای آبی".. من متاسفم!
اروم نزدیکم شد وگفت :
-این اخرین هدیه من به توعه امید وارم که دوسش داشته باشی وهمیشه به یادش باشی!
اروم اروم نزدیکم شد و سرشو اورد جلو لباشو نزدیک لبام کرد و وایستاد نگاش کردم، نگاهم کرد ،
نگاش خیلی غمگین بود !
خنده ای کردم و رفتم عقب.
- کارت خوبه پسر نگران نباش!
وقتی داشتم میرفتم بیرون تیشرتمو گرفت .
ادامه دارد پارت ۱
۱۸۸.۷k
۲۶ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.