در خانه تنها بودم و حوصله ام حسابی سر رفته بود
در خانه تنها بودم و حوصله ام حسابی سر رفته بود
در پنجره نشسته بودم و به حیاط نگاه می کردم
حیاطی همچون باغ . . . پر از درختان و گل های مختلف
درختانی که بعضی هاشان به بلندی سرو بودند
و بعضی دیگر به کوتاهی انگور
گل های رنگارنگی که میان آنهمه برگ بزرگ و کوچک
با رنگ شادشان چشمانم را صدا می زدند
اما باز هم حیاط خانه مان مانند چندی پیش شاداب نبود
درختان و گل ها کمی رنگ از شاخ و برگشان پریده بود
نسیم اما از روز های گذشته بازیگوش تر شده بود
از میان شاخه و برگ ها می گذشت و گل ها را می بویید
و دستی بر سر برگ های خشکیده می کشید
و آن ها را بر زمین می انداخت
دیگر هوا هم آنقدر که باید و شاید، گرم و سوزناک نبود
به گمانم که صدای گام های پاییز به گوش تابستان رسیده بود . . .
#آسیمو #خودنویس #پاییز #خزان #تابستان #نسیم
در پنجره نشسته بودم و به حیاط نگاه می کردم
حیاطی همچون باغ . . . پر از درختان و گل های مختلف
درختانی که بعضی هاشان به بلندی سرو بودند
و بعضی دیگر به کوتاهی انگور
گل های رنگارنگی که میان آنهمه برگ بزرگ و کوچک
با رنگ شادشان چشمانم را صدا می زدند
اما باز هم حیاط خانه مان مانند چندی پیش شاداب نبود
درختان و گل ها کمی رنگ از شاخ و برگشان پریده بود
نسیم اما از روز های گذشته بازیگوش تر شده بود
از میان شاخه و برگ ها می گذشت و گل ها را می بویید
و دستی بر سر برگ های خشکیده می کشید
و آن ها را بر زمین می انداخت
دیگر هوا هم آنقدر که باید و شاید، گرم و سوزناک نبود
به گمانم که صدای گام های پاییز به گوش تابستان رسیده بود . . .
#آسیمو #خودنویس #پاییز #خزان #تابستان #نسیم
۲.۷k
۳۰ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.