من عاشقش شدم

من عاشقش شدم ¹⁰
پدر سوجین: اره اما سخته بدو گوشیم رو بیار تا ببینم میتونم حالش کنم یا نه بدو
+: گوشیتون کجاست ؟!
پدر سوجین: روی اون یکی کاناپه
+: چشم
بفرمائید
پدر سوجین: خب بده ببینم بزار شمارشو بگیرم
+: ببخشید اما شماره ی پدر سوجون رو از کجا دارید؟!
پدر سوجین: اون رئیس شرکت داروسازی هستش و یه کاری کردم شرکتش یه زره افت کنه که احتیاج به کمک شه و شرکت من میتونه کمکش کنه
+: پدر خیلی دوست دارم
از زبان سوجون:
تو خونه نشسته بودیم مامانمم داشت خونه رو گشت میزد که...
م.س : سوجون این دوتا پاکت سیگار چی میگه؟!
×: راستش واسه دوستمه
م.س: خیالم راحت شد
×: خیال منم همینطور( اروم)
م.س: چیزی گفتی
×: نه نه راستی بابا کجاست
م.س: داره با تلفن حرف میزنه
پ.س: ای حروم زاده
×: چیزی شده
پ.س: سوجون تو حاضری برای کمک به پدرت چیکار کنی؟!
×: هر کاری
پ.س : سوجون میدونی شرکتم داره افت میکنه و آدمی که میخواد کمکم کنه میگه تو با پسرش ازدواج کنی
×: پدر میخوام کمکتون کنم اما ازدواج که یکی دوروز نیست تا آخر عمر هستش
پ.س: دخترم یه خونه ای تدارک میبینم که اتاق هاش همه چیز تموم باشه و خیلی کم ببینیش خواهش میکنم
×: پدر نمیخواد خواهش کنید من برای کمک به شما هرکاری رو می کنم اما اون خونه روهم میخوام
پ.س: خدا چه دختر خوبی من دارم ایگو ایگوووو
از حرف پدرم اعصبانی بودم و بروی خودم نیاوردم وقتی شب شد و رفتم تو اتاقم یه نخ سیگار برداشتم و رفتم رو پشت‌بوم کشیدم یه نخ کمم بود نشستم با گریه خودم و آروم کردم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم
فردا صبح از زبان سوجین:
خیلی هیجان داشتم برای کاری که پدرم کرد اما جواب بله رو نداد و چند دیقه بعد زنگ زد و جواب بله داد با چند تا شرط گذاشت
۱- دخترم خوشبخت شه
۲- یه خونه که هر اتاقش تمامی امکانات رو داشته باشه باید داشته باشن
شرطاش خوب بود و پدرم قبول کرد و پدرم گفت امروز بریم برای خاستگاری یه هیجانی داشتم که خدا بدونه رفتم چند تا دست لباس خریدم(عکس پست بعد) رفتیم برای خاستگاری مادرم رفته بود ژاپن بعد از چند مین رسیدیم یعنی خاستگاری تو خونه ی سوجون بود رفتیم داخل اما خبری از سوجون نبود که پدرش گفت
پ.س: سوجون رفته سرکار نمیتونست نره کارش خیلی واجب بود
+: نه مشکلی نیست درک میکنم
پ.س: کارت چیه پسرم
+: من رئیس شرکت کنار پدرم هستم
پ.س: چه خوب اوا سوجون اومد
×: سلام من میرم بالا الان میام
پ.س : باش راحت باش
از زبان سوجون:
....
۱۰ تا لایک و دوتا کامنت
دیدگاه ها (۱)

لباس سوجین برای خاستگاری

متوجه شدم دل کسی واسم تنگ نمیشه💔😥

من عاشقش شدم ⁹خب اینا رفتن داخل و یه نوشیدنی چند رنگ واسشون ...

من عاشقش شدم ⁸×: دایون همین الان فهمیدم مامان بابا از چین او...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

یونا :رفتم بالا که یهو صدا نو تیف گوشی اومد بازش کردم که نو...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط