ته: چند روز دیگه اون شبه رویایی می رسه بیب
ته: چند روز دیگه اون شبه رویایی میرسه بیب
با این حرفش لرزی به تنم افتاد که تهیونگ متوجه شد و پوزخند زد
از تهیونگ جدا شدم و با لرزی که تو بدن بود با بقیه خدافظی کردم
وقتی رفتن سریع دوییدم تو اتاقم و خودم رو روی تخت انداختم و تو بالشتم جیغ زدم دروغ چرا از ی طرف میترسیدم اون لحظه برسه از ی طرف خیلی برای اون لحظه هیجان دارم با هزار تا فکر و خیال چشمام رو بست و...
(صبح)
با صدای تهیونگ چشمام رو کمی باز کردم صبر کن ببینم چی؟صدای تهیونگ؟مثل برق گرفته ها از جام پریدم و به صورت تهیونگ زل زدم نکنه توهم زدم؟😐
ته:ا.ت نمیخوای حاضر شی دیر شد
ا.ت:تو واقعا تهیونگی؟
ته:نه پس باباتم پاشو ببینم
ا.ت:تو اینجا چه غلطی می کنی
ته:خوبیم بهت نیومده اومد دنبال با هم بریم
ا.ت:مطمئنی فقط برای همین اومدی؟
ته:خبببب...
ا.ت:مثل آدم جواب بده
ته:راستش دیشب کلی فکر کردم پنج شنبه واقعا خیلی دیره برای همین با مامان بابات حرف زدم و خب... انداختیمش برای دو شنبه
ا.ت:تو...تو چه گوهی خوردی تهیونگگگ(جیغ)
ته:هیس بابا الان فکر میکنن دارم میکنمت
ا.ت:خفه شو مرتیکه ی الدنگگگگ
ته:بی ادب شدیاااا
ا.ت چشماش رو بست و با عصبانیت داشت نفس عمیق میکشی که رو هوا معلق شد چشماش رو باز کرد و دید تهیونگ انداختش رو کولش(همون شبیه گونی سیب زمینی دیگه)
ا.ت:بزارم زمینننن
ته: میخواستم بزارمت زمین اما خیلی داری وقت تلف میکنی دیرمون شد
ا.ت:اوکی اوکییی بزارم زمین خودم حاضر میشم
ته: او اوم دیگه دیره خودم امادت میکنم
و...
شرط دارهههههه
شرط ها:
۳۰ لایک
کامنت اختیاریه چون همینجوری پشت سر هم چرت و پرت کامنت می کنید
با این حرفش لرزی به تنم افتاد که تهیونگ متوجه شد و پوزخند زد
از تهیونگ جدا شدم و با لرزی که تو بدن بود با بقیه خدافظی کردم
وقتی رفتن سریع دوییدم تو اتاقم و خودم رو روی تخت انداختم و تو بالشتم جیغ زدم دروغ چرا از ی طرف میترسیدم اون لحظه برسه از ی طرف خیلی برای اون لحظه هیجان دارم با هزار تا فکر و خیال چشمام رو بست و...
(صبح)
با صدای تهیونگ چشمام رو کمی باز کردم صبر کن ببینم چی؟صدای تهیونگ؟مثل برق گرفته ها از جام پریدم و به صورت تهیونگ زل زدم نکنه توهم زدم؟😐
ته:ا.ت نمیخوای حاضر شی دیر شد
ا.ت:تو واقعا تهیونگی؟
ته:نه پس باباتم پاشو ببینم
ا.ت:تو اینجا چه غلطی می کنی
ته:خوبیم بهت نیومده اومد دنبال با هم بریم
ا.ت:مطمئنی فقط برای همین اومدی؟
ته:خبببب...
ا.ت:مثل آدم جواب بده
ته:راستش دیشب کلی فکر کردم پنج شنبه واقعا خیلی دیره برای همین با مامان بابات حرف زدم و خب... انداختیمش برای دو شنبه
ا.ت:تو...تو چه گوهی خوردی تهیونگگگ(جیغ)
ته:هیس بابا الان فکر میکنن دارم میکنمت
ا.ت:خفه شو مرتیکه ی الدنگگگگ
ته:بی ادب شدیاااا
ا.ت چشماش رو بست و با عصبانیت داشت نفس عمیق میکشی که رو هوا معلق شد چشماش رو باز کرد و دید تهیونگ انداختش رو کولش(همون شبیه گونی سیب زمینی دیگه)
ا.ت:بزارم زمینننن
ته: میخواستم بزارمت زمین اما خیلی داری وقت تلف میکنی دیرمون شد
ا.ت:اوکی اوکییی بزارم زمین خودم حاضر میشم
ته: او اوم دیگه دیره خودم امادت میکنم
و...
شرط دارهههههه
شرط ها:
۳۰ لایک
کامنت اختیاریه چون همینجوری پشت سر هم چرت و پرت کامنت می کنید
۱۹.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.