$فکر کردی میتونییییی منو بزنییییییی
$فکر کردی میتونییییی منو بزنییییییی
¶🤨🤨🤨🤨
$خب حالا ...... برو اونور میخوام بطری رو بچرخونم
¶اوکی اوکی
ویو راوی
بعد بازی از جنگل همه رفتن سمت هتل تو اتاقاشون
$خب آت خانوم
¶هوم
$ باید یه چیزی بگم فردا داریم میریم سئول
¶خبببببب
$میشه نقش دوست دخترم رو فقط برای یک هفته بازی کنی
¶چیییییییی به من چه
$اگه نیای به اجبار میبرمت
پس با پای خودت بیا
¶گفتی چقدر
$یک هفته شایدم کمتر
¶باشه ولی بگما اصلا دیگه خونی ندارم که به تو بدم
$نترس باید خونت رو برای مواقع ضروری نگه داری
¶من نمیدونم
باشه حالا اینارو ول کن کی میخواد بیاد
$مامانم . مامان بزرگم . دختر خالم . خالم
¶اوهههههههه .... دیگه کیا میان
خودشون یه لشکرن
$اره میدونم
ویو چند روز بعد
¶
رفتم چمدونم رو برای یک هفته آماده کردم
چند دست لباس زیر و چهار تا لباسی که بتونم جلوی اونا بپوشم و
آها این چه قشنگه ..... این لباسرم برمیدارم فقط یکم باز نیست
نه خوبه
ویو کوک
رفتم خونه رو مرتب کردم و اتاق خودمو مهمونا رو آماده کردم
چون مهمونا شب هستن باید طبیعی به نظر بیاد
پس آت باید این یک هفته رو تحمل کنه چون نمیخوام با دختر خالم ازدواج کنم
ویو راوی
کوک رفت دنبال آت و اونو آورد خونشون
¶واههههههههههههه .... چه خونه ای
$بله دیگه
¶اینجا چند تا اتاق داره
$پنج تا
¶واووووو
$خب آت
الان هاست که بیان
لطفاً خواهش میکنم جلو اونا خیلی باهام صمیمی باش
اوکی ..... مثلا بهم بگو ددی ... یا چمدونم کوکو هرچی
¶باشه کوکو
$خب اونا که اومدن دستمو بگیر
¶با اجازتون بنده برم آماده شم
$برو چاگیا
¶🤨
$داشتم تمرین میکردم
######
خب خب این پارتم تموم شد
¶🤨🤨🤨🤨
$خب حالا ...... برو اونور میخوام بطری رو بچرخونم
¶اوکی اوکی
ویو راوی
بعد بازی از جنگل همه رفتن سمت هتل تو اتاقاشون
$خب آت خانوم
¶هوم
$ باید یه چیزی بگم فردا داریم میریم سئول
¶خبببببب
$میشه نقش دوست دخترم رو فقط برای یک هفته بازی کنی
¶چیییییییی به من چه
$اگه نیای به اجبار میبرمت
پس با پای خودت بیا
¶گفتی چقدر
$یک هفته شایدم کمتر
¶باشه ولی بگما اصلا دیگه خونی ندارم که به تو بدم
$نترس باید خونت رو برای مواقع ضروری نگه داری
¶من نمیدونم
باشه حالا اینارو ول کن کی میخواد بیاد
$مامانم . مامان بزرگم . دختر خالم . خالم
¶اوهههههههه .... دیگه کیا میان
خودشون یه لشکرن
$اره میدونم
ویو چند روز بعد
¶
رفتم چمدونم رو برای یک هفته آماده کردم
چند دست لباس زیر و چهار تا لباسی که بتونم جلوی اونا بپوشم و
آها این چه قشنگه ..... این لباسرم برمیدارم فقط یکم باز نیست
نه خوبه
ویو کوک
رفتم خونه رو مرتب کردم و اتاق خودمو مهمونا رو آماده کردم
چون مهمونا شب هستن باید طبیعی به نظر بیاد
پس آت باید این یک هفته رو تحمل کنه چون نمیخوام با دختر خالم ازدواج کنم
ویو راوی
کوک رفت دنبال آت و اونو آورد خونشون
¶واههههههههههههه .... چه خونه ای
$بله دیگه
¶اینجا چند تا اتاق داره
$پنج تا
¶واووووو
$خب آت
الان هاست که بیان
لطفاً خواهش میکنم جلو اونا خیلی باهام صمیمی باش
اوکی ..... مثلا بهم بگو ددی ... یا چمدونم کوکو هرچی
¶باشه کوکو
$خب اونا که اومدن دستمو بگیر
¶با اجازتون بنده برم آماده شم
$برو چاگیا
¶🤨
$داشتم تمرین میکردم
######
خب خب این پارتم تموم شد
۶.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.