از دست تو جانا گله دارد ...

از دست تو جانا گله دارد دل زارم
دلتنگ نگاهت شدم ، آرام ندارم

بی روی تو چون برگ خزان دیده ی زردم
شبنم زده بر دیده و بازیچه ی دردم

رفتی و ندارم ز تو یک نام و نشانی
در راه وصال تو هدر رفته جوانی

ترسم که شوی بلبل باغ دل دیگر
یا شمع شب افروز شب و محفل دیگر

از داغ فراغت شده این سینه شرر بار
دردانه ی من ، دست از این فاصله بردار

خستم به خدا زین همه تکرار گلایه
غمهای تو در پشت سرم سایه به سایه.....
دیدگاه ها (۱)

😄 😂

✌ 🙆

تو بودی عجب پاییز قشنگی بود.......برگ ها زرد.....هوا بارانی....

یکبار گفتی جانمیک عمر صدایت کردمبی دلیل....بی دلیل....بی دلی...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

حلقه ی اعتماد ماه ها گذشت. سئول دیگر برایم شهر نورها و آوازه...

فاطمه واژه ی بی خاتمه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط