از دست تو جانا گله دارد ...
از دست تو جانا گله دارد دل زارم
دلتنگ نگاهت شدم ، آرام ندارم
بی روی تو چون برگ خزان دیده ی زردم
شبنم زده بر دیده و بازیچه ی دردم
رفتی و ندارم ز تو یک نام و نشانی
در راه وصال تو هدر رفته جوانی
ترسم که شوی بلبل باغ دل دیگر
یا شمع شب افروز شب و محفل دیگر
از داغ فراغت شده این سینه شرر بار
دردانه ی من ، دست از این فاصله بردار
خستم به خدا زین همه تکرار گلایه
غمهای تو در پشت سرم سایه به سایه.....
دلتنگ نگاهت شدم ، آرام ندارم
بی روی تو چون برگ خزان دیده ی زردم
شبنم زده بر دیده و بازیچه ی دردم
رفتی و ندارم ز تو یک نام و نشانی
در راه وصال تو هدر رفته جوانی
ترسم که شوی بلبل باغ دل دیگر
یا شمع شب افروز شب و محفل دیگر
از داغ فراغت شده این سینه شرر بار
دردانه ی من ، دست از این فاصله بردار
خستم به خدا زین همه تکرار گلایه
غمهای تو در پشت سرم سایه به سایه.....
- ۲.۵k
- ۱۰ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط