قصه زندگی من از آنجا شروع شد



قصه زندگی من از آنجا شروع شد
ڪه از
" عادت ڪردن "
فرار ڪردمـ
و به
" فرار ڪردن "
عادت ڪردمـ !
بخوان ،
احوال مرا بخوان
باتو میگویمـ اے سڪوت
بخوان یار دیرینه من ،
صدایت چه زیباست... !


#دلنوشته_ف
دیدگاه ها (۴)

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یاراکه این دو فتنه بهم می زنن...

‌ سر شانه هاے خسته و افسرده امـ گرمی گرفت از شنل زرد آفتاب د...

‌به دنبال لبخند ناب تو هستمـچنین عمرمـ را می‌گذرانمـمرا نه ش...

‌خانه‌ام ابریستیکسره روی زمین ابری ست با آناز فراز گردنه خرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط