به دنبال لبخند ناب تو هستمـ
به دنبال لبخند ناب تو هستمـ
چنین عمرمـ را میگذرانمـ
مرا نه شِڪوه است
نه گلایه...
قلبمـ اگر یارے ڪند
برگهاے زرد پاییزے را شماره میڪنمـ
ڪه دارند از پاییز جدا میشوند
و به زمستان متصل میشوند
براے زیستن هنوز بهانه دارمـ
من هنـوز میتوانمـ
به قلبـمـ ڪه فرسوده است
فرمان بدهمـ ڪه
تو را دوست داشته باشد...
به قلبمـ فرمان میدهمـ
میوههاے زمستانی را
براے تابستان ذخیره ڪند،
تو در تابستان از راه برسی
سبدهاے میوه را
ڪه وصیت نامه من است
از زمین بی برڪت و فرسوده بردارے
از قلب بیمارمـ میخواهمـ
تا آمدن تو بتپد...!
#احمدرضا_احمدی
به دنبال لبخند ناب تو هستمـ
چنین عمرمـ را میگذرانمـ
مرا نه شِڪوه است
نه گلایه...
قلبمـ اگر یارے ڪند
برگهاے زرد پاییزے را شماره میڪنمـ
ڪه دارند از پاییز جدا میشوند
و به زمستان متصل میشوند
براے زیستن هنوز بهانه دارمـ
من هنـوز میتوانمـ
به قلبـمـ ڪه فرسوده است
فرمان بدهمـ ڪه
تو را دوست داشته باشد...
به قلبمـ فرمان میدهمـ
میوههاے زمستانی را
براے تابستان ذخیره ڪند،
تو در تابستان از راه برسی
سبدهاے میوه را
ڪه وصیت نامه من است
از زمین بی برڪت و فرسوده بردارے
از قلب بیمارمـ میخواهمـ
تا آمدن تو بتپد...!
#احمدرضا_احمدی
۳۷۵
۱۳ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.