به دنبال لبخند ناب تو هستم



به دنبال لبخند ناب تو هستمـ
چنین عمرمـ را می‌گذرانمـ
مرا نه شِڪوه است
نه گلایه...

قلبمـ اگر یارے ڪند
برگ‌هاے زرد پاییزے را شماره می‌ڪنمـ
ڪه دارند از پاییز جدا می‌شوند
و به زمستان متصل می‌شوند

براے زیستن هنوز بهانه دارمـ
من هنـوز می‌توانمـ
به قلبـمـ ڪه فرسوده است
فرمان بدهمـ ڪه
تو را دوست داشته باشد...

به قلبمـ فرمان می‌دهمـ
میوه‌هاے زمستانی را
براے تابستان ذخیره ڪند،
تو در تابستان از راه برسی
سبدهاے میوه را
ڪه وصیت نامه من است
از زمین بی برڪت و فرسوده بردارے
از قلب بیمارمـ می‌خواهمـ
تا آمدن تو بتپد...!



#احمدرضا_احمدی
دیدگاه ها (۵)

‌قصه زندگی من از آنجا شروع شد ڪه از " عادت ڪردن "فرار ڪردمـ...

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یاراکه این دو فتنه بهم می زنن...

‌خانه‌ام ابریستیکسره روی زمین ابری ست با آناز فراز گردنه خرد...

در آن نوبت که بندد دستِ نیلوفر به پایِ سروِ کوهی دامگَرَم یا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط