پارت 3 دلباخته

پارت 3 دلباخته
(اسلاید دو لباس ا. ت برای رفتن به خونه تهیونگ)
"ویو ا. ت"
بعد از 20 دقیقه رسیدیم به یه عمارت خیلی بزرگ حتی تو خوابم هم نمیتونستم ببینمش خیلی جیگر بود باتم زرد و مشکی بود عنارته وواییی
(علامت اجوما£)
£سلام خوش اومدید من اجوما هستم
+سلام خوشبختم ا.ت هستم
رفتیم داخل که با چیزی که دیدم وحشت کردم اون پسره تو رستوران اییششششش فاک به این زندگی آخه اون گاو
_هی تو..
+بله
_معذرت بخواه
+علیک
_.معذرت
+واسه چی
_تو رستوران گوه اضافی خوردی
£اهم.. پسرم آروم تر
+وات این دیوونه پسرتونه
£نه عزیزم مثل پسرمه
_هوی تو
+چیه
_از این به بعد من اربابت هستم و من رو ارباب صدا میکنی
+اوکی
_باید بگی چشم
+اوم چشم (مظلوم)
_اجوما بهش اتاقش نشون بده و بهش لباس بده و بفرستش اتاقم یه لباس خوب بهش بده
£چشم حتما.. دخترم بریم
+اوکی چشم
رفتیم تو یه اتاق خیلی خوب بود یعنی بهتر از اتاق خودم بود
وویییییی
یه لباس شیک مجلسی هم بود که پوشیدم و رفتم سمت اتاق ارباب
تق تق
_بیا تو
+کاری داشتی
_میرم یه مجلس که قمار باز های دیگه هستن اونجا
+خوب..
_تو به عنوان دوس دخترم میای
+خوب
_همین منم اونجا به اسم صدا میکنی اوکی
+اوکی ولی من اسمتو نمیدونم
_تهیونگ
+اها خوب باشه
_چیزه.. لباس. بهت میاد
+ممنون
***************
حمایت یادتون نره!
#فیک
#سناریو
#بلک_پینگ