صدایم آتش گرفته است
صدایم آتش گرفته است
واژه هایم پیش از آنکه کسی شان بشنود
خاکستر می شوند و تکلیف زیبایی تورا بعد از این هیچ ماهی روشن نمی کند...
صدایم را بلند می کنم و روی شهر میپاشم که باز رعشه بیفتد به دست نقاشم مرا کنار خودم لال و بی زبان بکشد
خودم سکوت و خودم حرف،با خودم باشم
صدایم را از تمام سطرها پس بگیر
جایی پشت دندان هایم قفل کن
و کلیدش را از تمام پنجره های شهر
بیرون بینداز
زیبایی تو رازی ست
که میان همین سطرها پنهان می کنم
و در سکوت دلم را آتش میزنم
بگذار با آخرین سطر شعرم
تو هم مثل ماه تمام شوی...
واژه هایم پیش از آنکه کسی شان بشنود
خاکستر می شوند و تکلیف زیبایی تورا بعد از این هیچ ماهی روشن نمی کند...
صدایم را بلند می کنم و روی شهر میپاشم که باز رعشه بیفتد به دست نقاشم مرا کنار خودم لال و بی زبان بکشد
خودم سکوت و خودم حرف،با خودم باشم
صدایم را از تمام سطرها پس بگیر
جایی پشت دندان هایم قفل کن
و کلیدش را از تمام پنجره های شهر
بیرون بینداز
زیبایی تو رازی ست
که میان همین سطرها پنهان می کنم
و در سکوت دلم را آتش میزنم
بگذار با آخرین سطر شعرم
تو هم مثل ماه تمام شوی...
- ۳.۱k
- ۲۷ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط