گوهر تابان من !
گوهر تابان من !
آن هنگام که تو با من به سخن می نشینی
و واژه را حیات و معنی می بخشی
آن هنگام خوشبختی و سعادت در من جوانه می زند و می شکفد
و تمام وجودم را فرا می گیرد و مرغان آزادی سرای خویش را بر پیکره ی من بنا می کنند.
آن هنگام که تو کلمات را ارج می گذاری ،
پیمان های صلح منعقد می شوند
نامه ای ،
پیغامی ،
دخترکی مغموم را
به رقص وا می دارد ،
اسیری را روانه ی کاشانه ی خود می کند ،
بوسه ای را از لبان معشوق بر لبان عاشق می نشاند ،
قطره های باران بر گلهای کاغذی می نشینند ،
و گل های کاغذی از هر لحظه ای دلربا تر و مفتون کننده تر می شوند...
برآنم
که ونگوگ و پیکاسو بهترین آثار خود را آن دم که تو عشق را در من ذره ذره می نشاندی ، آفریده اند...
تو سخن می گویی ؛
و زمین مامن عاشقان و آزادگان می شود
و پاک و تطهیر می شود
از پلیدی ها و اهرمن خویی ها.
می بینی!
یک دنیا در انتظار لبان توست .
پس سرآغاز هرچه خوبیست !
با من سخن بگو
که
میراندن فرسنگ ها از تو دورست
مسیح شو
زنده کن در چشم برهم زدنی جهان را
و
بگذار که من
سفیر خوشبختی
در
جهان باشم...
"امین سلیمی🌱"
"۲۰ آذر ۱۴۰۰"
آن هنگام که تو با من به سخن می نشینی
و واژه را حیات و معنی می بخشی
آن هنگام خوشبختی و سعادت در من جوانه می زند و می شکفد
و تمام وجودم را فرا می گیرد و مرغان آزادی سرای خویش را بر پیکره ی من بنا می کنند.
آن هنگام که تو کلمات را ارج می گذاری ،
پیمان های صلح منعقد می شوند
نامه ای ،
پیغامی ،
دخترکی مغموم را
به رقص وا می دارد ،
اسیری را روانه ی کاشانه ی خود می کند ،
بوسه ای را از لبان معشوق بر لبان عاشق می نشاند ،
قطره های باران بر گلهای کاغذی می نشینند ،
و گل های کاغذی از هر لحظه ای دلربا تر و مفتون کننده تر می شوند...
برآنم
که ونگوگ و پیکاسو بهترین آثار خود را آن دم که تو عشق را در من ذره ذره می نشاندی ، آفریده اند...
تو سخن می گویی ؛
و زمین مامن عاشقان و آزادگان می شود
و پاک و تطهیر می شود
از پلیدی ها و اهرمن خویی ها.
می بینی!
یک دنیا در انتظار لبان توست .
پس سرآغاز هرچه خوبیست !
با من سخن بگو
که
میراندن فرسنگ ها از تو دورست
مسیح شو
زنده کن در چشم برهم زدنی جهان را
و
بگذار که من
سفیر خوشبختی
در
جهان باشم...
"امین سلیمی🌱"
"۲۰ آذر ۱۴۰۰"
۱۰۶.۹k
۲۰ آذر ۱۴۰۰