چشم عادت کرده با دیدار دوست

چشم عادت کرده با دیدارِ دوست ،
حیف باشد بَعد از او بر دیگری ...
دیدگاه ها (۴)

پر از تــــــوام به تهیدستی ام نگاه نکنمگو که هیچ نداری ببین...

اگر سهم من از چشمت اسارت بردن دل بودمن این حبس و اسیری را به...

اما عزیزِ من، کاش در روزگار دیگری می‌زیستیم، ما همگی حیف بود...

همه‌جا تاریک است و چشم چشم را نمی‌بیند. اما چشم‌ها کم کم عاد...

گلی روبروی گل

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط