فیک عاشقت شدم
#فیک_عاشقت_شدم
#پارت_2
تا اینکه نگاه جونگکوک رو رو خودم حس کردم و سعی کردم بهش نکاه نکنم که یه دخترع اومد سمتم و گفت
دخترع: سلام خوبی دانش اموز جدید تویی؟
آنا: ارع خودمم
دخترع: اها خوشبختم اسم من ایملی هست باهام دوست میشی
آنا: منم خوشبختم ارع چرا که نه
ایملی: خب از این به بعد پیش من میشینیا
آنا: تک خنده ای کردم و گفتم باشه
آنا ویو: رفتیم روی میزمون نشستیم که نگاهای کسی رو روم حس میکردم ارع اون جونگکوک بود قلبم اومد تو دهنم سعی کردم نگاهش نکنم چون مثل لبو قرمز شده بودم
ایملی: آنا چیزی شده چرا قرمز شدی
آنا: عا نه نه هیچی نشده یکم گرممه
ایملی: وا اصلا گرم نیست که
آنا: خو ول کن دیگه من گرممه
ایملی: اوک
آنا ویو: وقتی جونگکوک دید که مثل لبو قرمز شده بودم بهم تک خنده ای کرد و روشو برگردوند
ویو جونگکوک: دیدم دانش اموز جدید وارد کلاس شد دخترع چقدرر جذاب بود صورت جذاب و اندامش منو به خودش جذب کرده بود کع دیدم دخترع هم منو داره نگاه میکنه وقتی دیدم داره نگام میکنه قلبم شروع کرد به تند تند زدن حتا صدای قلبم هم میشنیدم تا اینکه به خودم اومدم و نگاهمو ازش برداشتم و سعی کردم بهش نگاه نکنم ولی نمیشد اخع خیلی خوشگل بود فک کنم عاشقش شدم اخع منی که از. دختر ها متنفرم و ادم سرد و بی روحیم بعد از مدت ها عاشق یه دختر شدم و میخوام چند روز دیگه بهش اعتراف کنم توی افکارم غرق بودم که با صدای معلم به خودم اومدم
معلم: اقای جئون جونگکوک. سه ساعته دارم صدات میکنم حواست کجاست ها(با داد)
جونگکوک: عا ببخشید اقای معلم تو فکر بودم
معلم: داشتی به چی فکر میکردی
جونگکوک: عا مهم نیست اقای معلم میشه درس دادن رو شروع کنین
معلم: خب بچه ها بریم سراغ درسمون اه راستی یادم رفت که یه نفر رو بهتون معرفی کنم دخترم پاشو خودت رو به همه معرفی کن
آنا: سلام به همگی من آنا شی هستم ایرانی هستم و برای تحصیل از ایران به کره اومدم
همگی: وای چه دختر خوشگلی
ویو آنا: من از خجالت اب شدم رفتم توی زمین بعد معلم گفت: خب بچه ها بس کنید علوم صفحه ی ۲۴ رو باز کنید
ویو آنا: من عاشق علوم بودم و من بچه ی خرخونی هستم عاشق ریاضی و علوم هستم و برای درس جونمم میدم ولی امروز اصلا حواسم به درس نبود داشتم به این فکر میکردم کع این پسره که فک کنم اسمش جونگکوک بود چقدر میتونه جذاب باشه ولی خداییش محو. جذابیتش شدم پسره خیلی کیوتی بود و مثل خرگوش بود به ظاهر ادم سردی ولی فک کنم درونش خیلی گرم و صمیمیه ای
که بعد از فک. کردن با صدای زنگ کلاس به خودم اومدم یعنی من ۱ ساعت داشتم به جونگکوک فک میکردم وای باورم نمیشه من عاشق جونگکوک شدم من اصلا از پسر ها خوشم نمیاد چون قبلا ها عاشق یه پسری بودم و اون هم گفت عاشق منه ولی یه روزی بهم خیانت کرد و از اون به بعد از پسر ها متنفر شدم حتا نمیتونستم. تو چشمشون نگاه کنم من باید با جونگکوک دوست بشم و بعد بهش اعتراف کنم کع یهو....
حمایت کنید 🤍🙃
شرط:
5 لایک
5 کامنت🙃🤍
نظرتون رو درباره فیک تو کامنت بعم بگید🙃❤
#پارت_2
تا اینکه نگاه جونگکوک رو رو خودم حس کردم و سعی کردم بهش نکاه نکنم که یه دخترع اومد سمتم و گفت
دخترع: سلام خوبی دانش اموز جدید تویی؟
آنا: ارع خودمم
دخترع: اها خوشبختم اسم من ایملی هست باهام دوست میشی
آنا: منم خوشبختم ارع چرا که نه
ایملی: خب از این به بعد پیش من میشینیا
آنا: تک خنده ای کردم و گفتم باشه
آنا ویو: رفتیم روی میزمون نشستیم که نگاهای کسی رو روم حس میکردم ارع اون جونگکوک بود قلبم اومد تو دهنم سعی کردم نگاهش نکنم چون مثل لبو قرمز شده بودم
ایملی: آنا چیزی شده چرا قرمز شدی
آنا: عا نه نه هیچی نشده یکم گرممه
ایملی: وا اصلا گرم نیست که
آنا: خو ول کن دیگه من گرممه
ایملی: اوک
آنا ویو: وقتی جونگکوک دید که مثل لبو قرمز شده بودم بهم تک خنده ای کرد و روشو برگردوند
ویو جونگکوک: دیدم دانش اموز جدید وارد کلاس شد دخترع چقدرر جذاب بود صورت جذاب و اندامش منو به خودش جذب کرده بود کع دیدم دخترع هم منو داره نگاه میکنه وقتی دیدم داره نگام میکنه قلبم شروع کرد به تند تند زدن حتا صدای قلبم هم میشنیدم تا اینکه به خودم اومدم و نگاهمو ازش برداشتم و سعی کردم بهش نگاه نکنم ولی نمیشد اخع خیلی خوشگل بود فک کنم عاشقش شدم اخع منی که از. دختر ها متنفرم و ادم سرد و بی روحیم بعد از مدت ها عاشق یه دختر شدم و میخوام چند روز دیگه بهش اعتراف کنم توی افکارم غرق بودم که با صدای معلم به خودم اومدم
معلم: اقای جئون جونگکوک. سه ساعته دارم صدات میکنم حواست کجاست ها(با داد)
جونگکوک: عا ببخشید اقای معلم تو فکر بودم
معلم: داشتی به چی فکر میکردی
جونگکوک: عا مهم نیست اقای معلم میشه درس دادن رو شروع کنین
معلم: خب بچه ها بریم سراغ درسمون اه راستی یادم رفت که یه نفر رو بهتون معرفی کنم دخترم پاشو خودت رو به همه معرفی کن
آنا: سلام به همگی من آنا شی هستم ایرانی هستم و برای تحصیل از ایران به کره اومدم
همگی: وای چه دختر خوشگلی
ویو آنا: من از خجالت اب شدم رفتم توی زمین بعد معلم گفت: خب بچه ها بس کنید علوم صفحه ی ۲۴ رو باز کنید
ویو آنا: من عاشق علوم بودم و من بچه ی خرخونی هستم عاشق ریاضی و علوم هستم و برای درس جونمم میدم ولی امروز اصلا حواسم به درس نبود داشتم به این فکر میکردم کع این پسره که فک کنم اسمش جونگکوک بود چقدر میتونه جذاب باشه ولی خداییش محو. جذابیتش شدم پسره خیلی کیوتی بود و مثل خرگوش بود به ظاهر ادم سردی ولی فک کنم درونش خیلی گرم و صمیمیه ای
که بعد از فک. کردن با صدای زنگ کلاس به خودم اومدم یعنی من ۱ ساعت داشتم به جونگکوک فک میکردم وای باورم نمیشه من عاشق جونگکوک شدم من اصلا از پسر ها خوشم نمیاد چون قبلا ها عاشق یه پسری بودم و اون هم گفت عاشق منه ولی یه روزی بهم خیانت کرد و از اون به بعد از پسر ها متنفر شدم حتا نمیتونستم. تو چشمشون نگاه کنم من باید با جونگکوک دوست بشم و بعد بهش اعتراف کنم کع یهو....
حمایت کنید 🤍🙃
شرط:
5 لایک
5 کامنت🙃🤍
نظرتون رو درباره فیک تو کامنت بعم بگید🙃❤
۱۹.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.